تأسی کردنلغتنامه دهخداتأسی کردن . [ ت َ ءَس ْ سی ک َ دَ ] (مص مرکب ) اقتدا کردن به پیشوای خود. (ناظم الاطباء). پیروی کردن . متابعت کردن . اعمال کسی را سرمشق قرار دادن . رجوع به تأسی شود.
عوارض اقامتhotel tax, bed tax, resort tax, room taxواژههای مصوب فرهنگستانمالیاتی که دولت محلی یا مرکزی یا سازمانی دیگر برای افزایش درآمد یا توسعه و بهبود زیرساختهای گردشگری از بازدیدکنندگان بابت اقامتشان دریافت میکند
آگهی تلویزیونیteaser 1واژههای مصوب فرهنگستانآگهی کوتاه تبلیغاتی که ویژگیهای جذاب کالا یا برنامهای را در تلویزیون به نمایش گذارد
سرآغازteaser 2واژههای مصوب فرهنگستانصحنۀ آغازی کوتاه و جالبِتوجهی از فیلم که معمولاً پیش از عنوانبندی یا همراه با آن، برای جلب نظر تماشاچی به نمایش درآید
تآسیلغتنامه دهخداتآسی . [ ت َ ] (ع مص ) غمخواری کردن یکدیگر را. تعزیت کردن بعضی بعض دیگر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تاشیلغتنامه دهخداتاشی . (اِخ ) از توابع شاهرود و دارای معدن زغال سنگ است . رجوع به جغرافیای اقتصادی کیهان ص 40 شود.
تأسیس کردنلغتنامه دهخداتأسیس کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنیاد کردن . بنیاد افکندن . بنا کردن . دایر کردن . تأسیس نهادن . برپا کردن . رجوع به تأسیس شود.
تاسیس کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. احداث کردن، دایر کردن ۲. ایجاد کردن، به وجودآوردن ۳. بنیاد کردن، پی افکندن، پایهگذاری کردن، پیریزی کردن
دنبالکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، تعقیب کردن، ازپشتآمدن، بهدنبال آمدن [زمان]، ازپی آمدن [ترتیب]، دنبال کردن، پیروی کردن، تبعیت کردن، اقتدا کردن، تأسی جستن، تأسی کردن ادامه دادن
تأسیلغتنامه دهخداتأسی . [ ت َ ءَس ْ سی ] (ع مص ) (از «أس و») یکدیگر را به صبر فرمودن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). || تسلی گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تصبر و تعزی . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). صبر کردن . (دهار). تجلد و تحمل . (قطر المحیط). شکیبایی . آرام شدن . || اقتدا ک
متأسیلغتنامه دهخدامتأسی . [ م ُ ت َ ءَس ْ سی ] (ع ص ) تسلی گیرنده . (آنندراج ). دریافت کننده ٔ تسلی . || بردبار و صابر و شکیبا. || مقلد و پس رو و مرید و تابع. (ناظم الاطباء). آن که به دیگری تأسی کند. پیرو. و رجوع به تأسی شود. || مهموم و مغموم و پریشان و مضطرب . (ناظم الاطباء).
تأسیلغتنامه دهخداتأسی . [ ت َ ءَس ْ سی ] (ع مص ) (از «أس و») یکدیگر را به صبر فرمودن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). || تسلی گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تصبر و تعزی . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). صبر کردن . (دهار). تجلد و تحمل . (قطر المحیط). شکیبایی . آرام شدن . || اقتدا ک