تذکرلغتنامه دهخداتذکر. [ ت َ ذَک ْ ک ُ ] (ع مص )یاد کردن و با یاد آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). یاد کردن . (دهار). با یاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاد آوردن و ذکر کردن . (آنندراج ) یاد کردن چیزی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) :<
تذکیرلغتنامه دهخداتذکیر. [ ت َ ] (ع مص ) با یاد دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بیاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاددهی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یاد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در خاطر داشتن چیزی را. (اقرب الموارد) (المنجد) :</spa
تذکردیکشنری عربی به فارسیدوباره جمع کردن , بخاطر اوردن , در بحر تفکر غوطه ور شدن , مستغرق شدن در , بخاطراوردن , ياد اوردن , بخاطر داشتن
sexesدیکشنری انگلیسی به فارسیجنسیت، سکس، روابط جنسی، جنس مونث، احساسات جنسی، تذكير و تأنيث، سکسی کردن
عطونلغتنامه دهخداعطون . [ ع َ ] (ع ص ) شتر خوابیده در عَطَن .تذکیر و تأنیث در آن یکسان است . (از منتهی الارب ).
sexدیکشنری انگلیسی به فارسیارتباط جنسی، جنسیت، سکس، روابط جنسی، جنس مونث، احساسات جنسی، تذكير و تأنيث، سکسی کردن، جنسی
عسبارةلغتنامه دهخداعسبارة. [ ع ِ رَ ] (ع اِ) بچه ٔ کفتار از گرگ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و گویند تذکیر و تأنیث آن برابر است . (از اقرب الموارد). حیوانی که از کفتار ماده و گرگ نر زایَد. (یادداشت مرحوم دهخدا). عسبار. رجوع به عسبار شود.
تذکیرلغتنامه دهخداتذکیر. [ ت َ ] (ع مص ) با یاد دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بیاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاددهی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یاد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در خاطر داشتن چیزی را. (اقرب الموارد) (المنجد) :</spa
تذکیرفرهنگ فارسی عمید۱. به یاد آوردن.۲. یاد دادن.۳. پند دادن.۴. [مقابلِ تٲنیث] مذکر ساختن یک کلمۀ عربی.
تذکیرلغتنامه دهخداتذکیر. [ ت َ ] (ع مص ) با یاد دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بیاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاددهی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یاد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در خاطر داشتن چیزی را. (اقرب الموارد) (المنجد) :</spa
تذکیرفرهنگ فارسی عمید۱. به یاد آوردن.۲. یاد دادن.۳. پند دادن.۴. [مقابلِ تٲنیث] مذکر ساختن یک کلمۀ عربی.