تسلملغتنامه دهخداتسلم . [ ت َ س َل ْ ل ُ ] (ع مص ) فاپذیرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). پذیرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فاستدن . (زوزنی ). گرفتن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || اسلام آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داخل شدن در اسلام . (از
تسلملغتنامه دهخداتسلم . [ ت َ ل َ ] (ع اِ) کلمه ای است که همیشه مضاف «ذی » واقع شود و معنی آن «به سلامت » می باشد، یقال اذهب بذی تسلم اذهبا بذی تسلمان و اذهبوا بذی تسلمون ؛ یعنی بروید به سلامت . و لا بذی تسلم ماکان کذا و کذا و در مثنی لا بذی تسلمان و در جمع لا بذی تسلمون و در مؤنث لا بذی تسل
تسلیملغتنامه دهخداتسلیم . [ ت َ ] (اِخ ) تخلص محمدهاشم شیرازی است که در زمان عالمگیر به هندوستان رفت و در سال 1109 هَ . ق . درگذشت . از اوست : غریب کوی توام با وطن چه کار مراسپرده ام به تو خود را بمن چه کار مرا. <p class="au
تسلیملغتنامه دهخداتسلیم . [ ت َ ] (اِخ ) محمدطاهر شیرازی که به شغل صحافی اشتغال داشت از اوست : از بس ز آشنایی مردم رمیده ام دایم تلاش معنی بیگانه میکنم .(از قاموس الاعلام ترکی ).
تسلیملغتنامه دهخداتسلیم . [ت َ ] (ع مص ) سلام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی )(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). سلام دادن . (دهار). سلام و تحیت و تکریم . (ناظم الاطباء). || فاسپردن . (تاج
تسلیملغتنامه دهخداتسلیم . [ ت َ ] (اِخ ) تخلص محمدهاشم شیرازی است که در زمان عالمگیر به هندوستان رفت و در سال 1109 هَ . ق . درگذشت . از اوست : غریب کوی توام با وطن چه کار مراسپرده ام به تو خود را بمن چه کار مرا. <p class="au
تسلیملغتنامه دهخداتسلیم . [ ت َ ] (اِخ ) محمدطاهر شیرازی که به شغل صحافی اشتغال داشت از اوست : از بس ز آشنایی مردم رمیده ام دایم تلاش معنی بیگانه میکنم .(از قاموس الاعلام ترکی ).
تسلیملغتنامه دهخداتسلیم . [ت َ ] (ع مص ) سلام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی )(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). سلام دادن . (دهار). سلام و تحیت و تکریم . (ناظم الاطباء). || فاسپردن . (تاج
تسلیمیلغتنامه دهخداتسلیمی . [ ت َ ] (اِخ ) از سادات آن دیار (کاشان ) است . به غیر از این مطلع شعری از او مسموع نشد : گویند بهاری شد و گل آمد و دی رفت ما بی تو ندانیم که کی آمد و کی رفت .(آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 248<
surrendersدیکشنری انگلیسی به فارسیتسلیم می شود، تسلیم، واگذاری، سرسپردگی، صرفنظر، تسلیم شدن، سپردن، رها کردن، واگذار کردن، تحویل دادن
استسلمدیکشنری عربی به فارسیتسليم شدن , تسليم کردن , اراءه دادن , از پاي در امدن , سرفرود اوردن , تسليم شد , سازش كرد , پذيرفت , زير بار رفت , كوتاه آمد , توافق كرد , موافقت كرد