تشریلغتنامه دهخداتشری . [ ت َ ش َرْ ری ] (ع مص ) خوارج شدن . (تاج المصادر بیهقی ). شاری گردیدن یا نسبت کردن خود را بسوی شراة از خوارج . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ازشراة شدن . (از منتهی الارب ). || متفرق و پریشان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تسریلغتنامه دهخداتسری . [ ت َ س َرْ ری ] (ع مص ) به تکلف مردمی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سریت خریدن . (زوزنی ). سریة گرفتن کنیزک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سریه گرفتن . (از المنجد) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد)
تسرّیspilloverواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی پویا که به موجب آن یکپارچگی در یک حوزه از فعالیت اجتماع به حوزههای دیگر آن سرایت میکند
تشریبلغتنامه دهخداتشریب . [ ت َ ] (ع مص ) خورانیدن . || در مال کسی تصرف نمودن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مشک جدید را گل اندود کردن تا خوش بوی گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تشریجلغتنامه دهخداتشریج . [ ت َ ] (ع مص ) دوختن نه محکم . (تاج المصادر بیهقی ). دوردور بخیه زدن جامه را. || بند بستن خریطه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || دوال در گوشه ٔ جامه دان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تشریحلغتنامه دهخداتشریح . [ ت َ ] (ع مص ) نیک شرح کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نیک بیان کردن . (دهار). نیک هویدا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به کمال وضاحت بیان کردن و آشکار کردن . (غیاث اللغات ). نیک بیان کردن سخن را. (آنندراج ). اظهار و آشکار کردن چیزی است . می گویند شرحت ا
تشریدلغتنامه دهخداتشرید. [ ت َ ] (ع مص ) راندن . (تاج المصادربیهقی ). رمانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راندن و پراکنده نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طرد کردن . رمانیدن . تفریق . (از اقرب االموارد). || شنوانیدن عیب کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء
کبورفرهنگ فارسی معین(کِ بّ) [ عبر. ] (اِ.) روز دهم از ماه تشری و آن را «عاشور» نیز خوانند. در این روز روزه داشتن بر یهودیان فریضه است .
متشریلغتنامه دهخدامتشری . [ م ُ ت َ ش َرْ ری ] (ع ص ) خارجی . (آنندراج ). خارج از مذهب اهل بدعت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشری شود.
مظلهلغتنامه دهخدامظله . [ م ِ ظَل ْ ل َ / م َ ظَل ْ ل َ] (ازع ، اِ) مظلة. خیمه و سایبان بزرگ : باغ از حریر حله بر گل زند مظله مانند سبزکله بر تکیه گاه دارا. کسایی مروزی .هر که ما را بدید و در حق فر
مهرگانلغتنامه دهخدامهرگان . [ م ِ رَ / رِ / رْ ] (اِ) مهر و محبت پیوستن . (برهان ). مهر و محبت و دوستی . (ناظم الاطباء). || نام روز شانزدهم از هر ماه . (برهان ). روز مهر از ماه مهر و آن روز شانزدهم است . (آنندراج ) (از جهانگیری
تشریبلغتنامه دهخداتشریب . [ ت َ ] (ع مص ) خورانیدن . || در مال کسی تصرف نمودن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مشک جدید را گل اندود کردن تا خوش بوی گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تشریجلغتنامه دهخداتشریج . [ ت َ ] (ع مص ) دوختن نه محکم . (تاج المصادر بیهقی ). دوردور بخیه زدن جامه را. || بند بستن خریطه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || دوال در گوشه ٔ جامه دان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تشریح کردنلغتنامه دهخداتشریح کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازنمودن مطلبی . تفسیر کردن . شرح و بیان موضوعی غامض . || (اصطلاح پزشکی ) کالبدشکافی . رجوع به تشریح شود.
تشریحلغتنامه دهخداتشریح . [ ت َ ] (ع مص ) نیک شرح کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نیک بیان کردن . (دهار). نیک هویدا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به کمال وضاحت بیان کردن و آشکار کردن . (غیاث اللغات ). نیک بیان کردن سخن را. (آنندراج ). اظهار و آشکار کردن چیزی است . می گویند شرحت ا
متشریلغتنامه دهخدامتشری . [ م ُ ت َ ش َرْ ری ] (ع ص ) خارجی . (آنندراج ). خارج از مذهب اهل بدعت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشری شود.
مستشریلغتنامه دهخدامستشری . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استشراء. امور بزرگ و دشوار. (منتهی الارب ). اموری که عظیم و سترگ شده باشند. (اقرب الموارد). || ستیهنده . (منتهی الارب ). لجاجت کننده و استقامت کننده در امری یا در حرکت . (اقرب الموارد). رجوع به استشراء شود.