خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تهجی
/tahajji/
معنی
۱. حروف کلمه را از هم جدا کردن و به اسم خواندن با حرکت و صدای آن؛ هجی کردن.
۲. [قدیمی] نکوهش کردن؛ هجو کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
هجی کردن، تفکیکحروف الفبا، جداسازی حروف الفبا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تهجی
واژگان مترادف و متضاد
هجی کردن، تفکیکحروف الفبا، جداسازی حروف الفبا
-
تهجی
لغتنامه دهخدا
تهجی . [ ت َ هََ ج ْ جی ] (ع مص ) به هجا کردن سخن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). حروف مقطعات خواندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شمردن حروف به اسمهای آنان . (از اقرب الموارد). هجا کردن ؛ یعنی حروف مفرده را با همدیگر ترکیب دادن . (غیاث اللغات ) ...
-
تهجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahajji ۱. حروف کلمه را از هم جدا کردن و به اسم خواندن با حرکت و صدای آن؛ هجی کردن.۲. [قدیمی] نکوهش کردن؛ هجو کردن.
-
واژههای مشابه
-
تهجّی
فرهنگ فارسی معین
(تَ هَ جّ) [ ع . ] (مص م .) هجی کردن حروف .
-
تهجي
دیکشنری عربی به فارسی
املا ء , هجي
-
واژههای همآوا
-
تهجّی
فرهنگ فارسی معین
(تَ هَ جّ) [ ع . ] (مص م .) هجی کردن حروف .
-
تحجی
لغتنامه دهخدا
تحجی . [ ت َ ح َج ْ جی ] (ع مص ) زمزمه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). || مقیم شدن در مکانی . یقال : تحجیت بهذا المکان ؛ای سبقتکم الیه و لزمته قبلکم . || قصد کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر الم...
-
جستوجو در متن
-
هجی
دیکشنری فارسی به عربی
تهجي
-
املا ء
دیکشنری فارسی به عربی
املاء , تهجي
-
طاء
لغتنامه دهخدا
طاء. (اِ) نام حرف ط. حرف شانزدهم از حروف تهجی است .
-
قاف
لغتنامه دهخدا
قاف . (اِ) حرفی است از حروف تهجی . اسم حرف «ق ». رجوع به «ق » شود.
-
نن
لغتنامه دهخدا
نن . [ ن ُ ] (اِ) نون . حرفی است از حروف تهجی . (آنندراج ). رجوع به نون و «ن » شود.