تَقَعَفرهنگ واژگان قرآنکه بيفتد ("که نیفتد" درترکيبی مانند عبارت "يُمْسِکُ ﭐلسَّمَاءَ أَن تَقَعَ عَلَى ﭐلْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ ﭐللَّهَ بِـﭑلنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ (حج65):آسمان را نگاه ميدارد تا جز به اذن وي به زمين نيفتد که خدا با مردم مهربان و رحيم است. ")
تکه تکهلغتنامه دهخداتکه تکه . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک ِ / ک َ ] (ص مرکب ) پاره پاره و لقمه لقمه . (ناظم الاطباء). قطعه قطعه . بریده بریده .
تکه تکهدیکشنری فارسی به انگلیسیasunder, bitty, fractional, piecemeal, sky-high, lump, patchy, sectional
تکهتکهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کهتکه، پارهپاره، عضوعضو، ریزریز، قیمه، قیمهقیمه شقهشده، مثلجگر زلیخا، شکسته، جدا ناقص پرپرو، تجهیز نشده کوچک
تقعلغتنامه دهخداتقع. [ ت َ ق َ ] (ع مص ) گرسنگی و گرسنه شدن . والفعل من سمع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تغلسلغتنامه دهخداتغلس . [ ت ُغ ُل ْ ل ِ ] (ع اِ) وقع فی وادی تغلس (ممنوعة مضافة)؛یعنی در بلا و سختی زشت افتاد و الاصل فیه ان الغارات کانت تقع بکرة بغلس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
گرسنه شدنلغتنامه دهخداگرسنه شدن . [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِ ن َ /ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) احتیاج به طعام پیدا کردن
جرادلغتنامه دهخداجراد. [ ج ُ ] (اِخ ) آبی است بدیاربنی تمیم نزدیک مروت که وقعه ٔ کلاب دوم در آنجا روی داد. (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ) : و لقد عرکن بآل کعب عرکةًبلوی جراد فلم یدعن عمیداالاّ قتیلا قد سلبنا بزه تقع النسور علیه او مصفودا. <p c