جرقه شدنلغتنامه دهخداجرقه شدن . [ ج ِ رِق ْ ق َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه از جا دررفتن ، خشمناک شدن . (یادداشت مؤلف ).
زرقهلغتنامه دهخدازرقه . [ زُ ق َ ] (ع اِمص ) گربه چشمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) کبودی . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رنگ کبود. (از اقرب الموارد). کبودی . کبودرنگ . گربه چشمی . || (اِ) تخم یک نوع گیاهی . (ناظم الاطباء).
زرقةلغتنامه دهخدازرقة. [ زَ ق َ ] (ع اِ) مهره ای است افسون که زنان شوهر را بدان بند کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
جرقهلغتنامه دهخداجرقه . [ ج ِ رِق ْ ق َ ] (اِ) خدرک . شرر. شراره . ابیز. استاره . ستاره . (یادداشت مؤلف ).
جریقةلغتنامه دهخداجریقة. [ ج َ ق َ ] (اِخ ) تلفظ عربی ژریکا نام بلده ای است در مرکز جنوبی اراغون یا اراگون از بلاد اندلس . در این بلده آثار حصن باستانی عربها وجود دارد و خطآهن ازآنجا به سایر نواحی بلنسیه ادامه می یابد. جقوم (ژیم ) اول در سال 1335 م . این شهر ر
جرقهلغتنامه دهخداجرقه . [ ج ِ رِق ْ ق َ ] (اِ) خدرک . شرر. شراره . ابیز. استاره . ستاره . (یادداشت مؤلف ).
جرقهفرهنگ فارسی عمید۱. ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد؛ شراره؛ اخگر.۲. [مجاز] فکری که بهناگهان به ذهن خطور کند.
جرقهspark, sparkoverواژههای مصوب فرهنگستانتخلیۀ الکتریکی زودگذر براثر فروریزش الکتریکی ناگهانی هوا یا هر مادۀ دیالکتریک متـ . تخلیۀ جرقهای spark discharge
جرقهلغتنامه دهخداجرقه . [ ج ِ رِق ْ ق َ ] (اِ) خدرک . شرر. شراره . ابیز. استاره . ستاره . (یادداشت مؤلف ).
جرقهفرهنگ فارسی عمید۱. ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد؛ شراره؛ اخگر.۲. [مجاز] فکری که بهناگهان به ذهن خطور کند.
اتاقک جرقهspark chamberواژههای مصوب فرهنگستاناتاقک سربستهای که با تولید مجموعهای از جرقهها مسیر عبور ذرات پرانرژی را نشان میدهد
جرقهspark, sparkoverواژههای مصوب فرهنگستانتخلیۀ الکتریکی زودگذر براثر فروریزش الکتریکی ناگهانی هوا یا هر مادۀ دیالکتریک متـ . تخلیۀ جرقهای spark discharge