حتاوهلغتنامه دهخداحتاوه . [ ح َ ت ْ تا وَ ] (اِخ ) نام دهی به عسقلان . و عمروبن حلیف ، ابوصالح الحتاوی بدان منسوب است و ابی عدی وی را در زمره ٔ ضعفاء شمرده است . (معجم البلدان ).
اتاوهلغتنامه دهخدااتاوه . [ اِ وَ ](ع اِ) اِتاوَت . خراج . مال دیوان . پاره . باج : اصحاب اطراف بر منهاج عبودیت به التزام حمل و اتاوت و اقامت رسوم خدمت استادگی نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). اتاوتی معین گردانید که هر سال از مبارّ آن دیار و متاع آن بقاع بخزینه میفرستد.
اتاوهلغتنامه دهخدااتاوه . [ اَ وَ ] (اِخ ) نام شهری بهند و نسبت بدان اتاوی باشد و آن از اعمال اگره است ، 30500 تن سکنه دارد و درمعبر راه آهنی که به اﷲآباد منتهی میشود واقع است .
اثاوةلغتنامه دهخدااثاوة. [ اِ وَ ] (ع مص ) سخن چینی کردن . (تاج المصادر). نمّامی و سخن چینی کردن پیش سلطان ، یا عام است پیش سلطان باشد یا پیش دیگری . (منتهی الارب ). اَثو. اَثی . اِثایة.
پاتاوهلغتنامه دهخداپاتاوه . [ وَ / وِ ] (اِ م-رکب ) پ-ات-ابه . پاپی__چ . پالی__ک . بادیج : صوف ارچه شود کهنه دوزند کلاه از وی دیبا چو شود کهنه پاتاوه نخواهد شد. نظام قاری .اگرچه هر دو سفیدند کاسر و س