خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حواری
/havāri/
معنی
هریک از یاران دوازدهگانۀ عیسی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دوست، رفیق، یار
۲. یاور،
۳. یاران عیسی
دیکشنری
apostle, disciple
-
جستوجوی دقیق
-
حواری
لغتنامه دهخدا
حواری . [ ح َ ] (اِ) حَواری ّ. یار برگزیده و عنوان هر یک از یاران عیسی : چندان دروغ و بهتان گفتند که آن یهودان بر عیسی بن مریم بر مریم و حواری . منوچهری .سرمه ٔ عیسی که خاک چشم حواری است گر جهت خر نسودمی چه غمستی . خاقانی .فاقه پروردان چو پاکان حواری...
-
حواری
لغتنامه دهخدا
حواری . [ ح ُ را ] (ع اِ) رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
حواری
لغتنامه دهخدا
حواری . [ ح ُوْ وا را ] (ع اِ) میده ٔ سپید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). الدقیق الابیض . (اقرب الموارد). آرد سفید. (غیاث ). آرد سفید بی سبوس . || هر طعام که آنرا سپید کرده باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
حواری
لغتنامه دهخدا
حواری .[ ح َ ری ی ] (ع اِ) خویش . (منتهی الارب ). حمیم . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ناصح . (ازاقرب الموارد). || گازر. (منتهی الارب ). قصار. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || یاری دهنده ٔ انبیاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || یار ب...
-
حواری
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوست، رفیق، یار ۲. یاور، ۳. یاران عیسی
-
حواری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حواریّ، جمع: حواریون] havāri هریک از یاران دوازدهگانۀ عیسی.
-
حواری
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص . اِ.) 1 - یار مخلص . 2 - کسی که پیغمبر را یاری کند. 3 - هر یک از یاران عیسی که مبلغ دین او بودند. ج . حواریون ، حواریین .
-
حواری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
apostle, disciple
-
حواری
دیکشنری فارسی به عربی
تابع , حواري
-
واژههای مشابه
-
حواري
دیکشنری عربی به فارسی
فرستاده , رسول , پيغ , امبر , حواري , عاليترين مرجع روحاني
-
بشر حواری
لغتنامه دهخدا
بشر حواری . [ ب ِ رِ ح َ ] (اِخ )امیر شُرط از جانب یزید. وی بدست پنج مرد از خوارج در شب کشته شد. رجوع به تاریخ سیستان چ 1 ص 126 شود.
-
علی حواری
لغتنامه دهخدا
علی حواری . [ ع َ ی ِ ح ِ ] (اِخ ) ابن عثمان حواری خلیلی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی خلیلی شود.
-
واژههای همآوا
-
هواری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] havāri خیمۀ بزرگ؛ بارگاه؛ خرگاه.