خرعونیلغتنامه دهخداخرعونی . [ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب به خرعون که قریه ای است از قرای سمرقند. (از انساب سمعانی ).
خرعونلغتنامه دهخداخرعون . [ خ َ ] (اِخ ) نام دهی است از ده های سمرقند از ناحیه ٔ ابسغر. (معجم البلدان ) (از منتهی الارب ) (ازشرفنامه ٔ منیری ). این نام خرغون نیز ضبط شده است .
خراهنلغتنامه دهخداخراهن . [ خ َ هََ / هَِ ] (اِ) یک نوع رستنی باشد که بهندی بوهال گویند. (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع).
خراهینلغتنامه دهخداخراهین . [ خ َ ] (اِ) کرمی باشد سرخ که در گل نرم متکون شود. (برهان قاطع). خراطین . خراتین . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
خرهانلغتنامه دهخداخرهان . [ ] (اِخ ) ابن ارسلان ، کسری خرهان بن ارسلان پادشاه زاده بود. (از فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 109).