خَرَنگویش بختیاریخرند، سکو، (بخش مرتفع حیاط بهارتفاع حدود یک متر که کارهایى مانند پختن نان و گردآورى شیر دام را درتابستان روى آن انجام دهند تا حیوانات رها شده در حیاط نتوانند مزاحم شوند).
خرندگیلغتنامه دهخداخرندگی . [ خ َ رَ دَ / دِ ] (حامص ) حالت خرید. عمل خریدار. خریداری . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرنجاکلغتنامه دهخداخرنجاک . [ خ ِ رَ ] (اِخ ) نام مبارزیست ایرانی ، خرنجاس . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
خرنابلغتنامه دهخداخرناب . [ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از دو رود است که شهر بخارا میان آن دو نهاده است . (حدود العالم ).
خرنگلغتنامه دهخداخرنگ . [ خ َ رَ ] (اِ) مهره ای بود که بر کودکان ازبهر چشم بد ببندندو خرزیان فروشند و دو سه رنگ بود. (فرهنگ اوبهی ).
خرناس کشیدنلغتنامه دهخداخرناس کشیدن . [ خ ُ ک َ / کِدَ ] (مص مرکب ) خرناسه کشیدن . رجوع به خرناسه کشیدن شود.
خرندگیلغتنامه دهخداخرندگی . [ خ َ رَ دَ / دِ ] (حامص ) حالت خرید. عمل خریدار. خریداری . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرنوب قبطیلغتنامه دهخداخرنوب قبطی . [ خ َ ب ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) قرن نبط. خرنوب مصری . رجوع به قرن نبط شود.
خرنوب بریلغتنامه دهخداخرنوب بری . [ خ َ ب ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خرنوب نبطی . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خرنوب نبطی در این شود.