خطارهلغتنامه دهخداخطاره . [ خ َ رَ ] (ع مص ) مصدر دیگری است برای خطوره . رجوع به خطورة در این لغت نامه شود.
خطارهلغتنامه دهخداخطاره . [ خ َطْ طارَ ] (ع اِ) حظیره ٔ شتران . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) شتر دم زننده ٔ چپ و راست . (از منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (از اقرب الموارد). منه : ناقه خطارة.
خثارهلغتنامه دهخداخثاره . [خ ُ رَ ] (ع اِ) بقیه ٔ چیزی . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). بقیة الشی ٔ. || آنچه از قیماق شیر باقی میماند. (از اقرب الموارد) . || شوریدگی دل . || تباهی عقل (آنندراج ). || (مص ) مصدر دیگری است از خثر رجوع به خثر شود.
خطورةلغتنامه دهخداخطورة. [ خ ُ رَ ] (ع مص ) بلند قدر و منزلت و جاه گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). با قدر و جاه شدن . (تاج المصادربیهقی ). رجوع به خطر و خطارة در این لغت نامه شود.
خطآرایلغتنامه دهخداخطآرای . [ خ َ ] (نف مرکب ) آرایش دهنده ٔ خط. خوشنویسی که چون نویسد با نوشت خود خط را می آراید. کنایه از خوشنویس : یمین تو چو خط آراید آفرین شنوی بر آن یمین خطآرای از یسار و یمین . سوزنی .کلک خطآرای تست کرده بسی خل
خطورةلغتنامه دهخداخطورة. [ خ ُ رَ ] (ع مص ) بلند قدر و منزلت و جاه گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). با قدر و جاه شدن . (تاج المصادربیهقی ). رجوع به خطر و خطارة در این لغت نامه شود.