خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیک
/xik/
معنی
۱. کیسهای که از پوست دباغیشدۀ گوسفند، برای نگهداری آب، دوغ، شراب، و دیگر مایعات تهیه میشود؛ مَشک.
۲. [عامیانه، مجاز] شکم برجسته.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
انبان، خی، مشک
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیک
لغتنامه دهخدا
خیک . (اِ) آوند چرمین که در آن آب حمل می کنند. مشک . (ناظم الاطباء). مشکی که در آن شراب و شیره و روغن کنند. (آنندراج ). خی . نِحی . قِربَة. زق . سقاء. عَجوز. (یادداشت مؤلف ). فرق خیک و مشک آنست که پشم خیک برجاست و از آن مشک سترده است : پس بفرمود تا ...
-
خیک
واژگان مترادف و متضاد
انبان، خی، مشک
-
خیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خی› xik ۱. کیسهای که از پوست دباغیشدۀ گوسفند، برای نگهداری آب، دوغ، شراب، و دیگر مایعات تهیه میشود؛ مَشک.۲. [عامیانه، مجاز] شکم برجسته.
-
خیک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) مَشک ، ظرف چرمین که در آن آب ، دوغ ، روغن و مانند آن ریزند.
-
خیک
لهجه و گویش مازنی
Khik خیک – پوست گوسفند یا بز که پنیر و کره در آن نگه دارند
-
خیک
لهجه و گویش مازنی
Khik شکم برآمده و بزرگ
-
خیک
لهجه و گویش تهرانی
پوست گوشفند ـ شکم
-
خیک
واژهنامه آزاد
(گنابادی) خواب آلود، خوابالو، کسی که زیاد می خوابد و همیشه در حال چرت زدن است.
-
واژههای مشابه
-
خیْک
لهجه و گویش گنابادی
khik در گویش گنابادی یعنی خواب آلود ، خواب آلو ، کنایه از کسی که زیاد میخوابد و همیشه در حال چرت و خواب است.
-
خیک آماز
لغتنامه دهخدا
خیک آماز. (اِمرکب ) استسقای زقی و آن مرکب است از خیک بمعنی مشک و آماز بمعنی آماس و کلمه ٔ خشک امار مندرج در لغت نامه ها و فرهنگها مصحف این کلمه است . (یادداشت مؤلف ).
-
خیک دوز
لغتنامه دهخدا
خیک دوز. (نف مرکب ) کسی که از پوست حیوانات مشک می دوزد. (ناظم الاطباء).
-
خیک فروش
لغتنامه دهخدا
خیک فروش . [ ف ُ] (نف مرکب ) کسی که خیک می فروشد. زَقّاق . (دهار).
-
خیک نای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] xiknāy = نیانبان
-
خیک باد
لهجه و گویش مازنی
Khike baad ورم شکم – نفخ