دستهراهنماturn signal leverواژههای مصوب فرهنگستاندستهای در سمت چپ فرمان که برای روشن کردن چراغ راهنما از آن استفاده میکنند
راهنمافرهنگ فارسی عمید۱. کسی که راهی را به دیگری نشان میدهد و او را راهنمایی میکند؛ راهنماینده؛ رهبر؛ پیشوا.۲. نقشه یا هر چیز دیگر که کسی از روی آن راه و مقصد خود را پیدا میکند.
راهنماییفرهنگ فارسی عمید۱. راه نشان دادن به کسی؛ عمل راهنما.۲. رهبری؛ هدایت.۳. رسیدگی به عبور و مرور وسایط نقلیه.۴. (اسم) دورۀ تحصیلی سهساله بعد از ابتدایی و قبل از دبیرستان.
راهنمالغتنامه دهخداراهنما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) رهنما. نشان دهنده ٔ راه که بعربی دلیل گویند. (از شعوری ج 2 ورق 2).هادی و نماینده ٔ راه . (آنندراج ).
راهنمایلغتنامه دهخداراهنمای . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) راهنما. رهنما. رهنمای . دلال . هادی . رشید. (دهار) : بمراد دل تو بخت بود راهنمای بهمه کاری یزدانت نگهدار و معین . <p class="author"
چراغ هشدارheadlight flasherواژههای مصوب فرهنگستانچراغی که با کشیدن دستهراهنما به سمت راننده بهسرعت روشن و خاموش میشود و از آن برای هشداردهی به رانندگان دیگر استفاده میشود
استپفرهنگ فارسی عمید۱. فرمان ایست؛ بایست.۲. (اسم) نور بالای چراغهای جلو خودرو که معمولاً با دستۀ راهنما یا کلید زیر پا قطع و وصل میشود.۳. (اسم مصدر) (ورزش) در فوتبال، نگه داشتن و کنترل توپ با پا یا سینه.