خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوس
معنی
(دُ یا دَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) پامال کردن چیزی را. 2 - پست کردن . 3 - صیقل دادن (شمیشر و جز آن ). 4 - زدودن . 5 - (اِمص .) پستی ، خواری .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوس
لغتنامه دهخدا
دوس . (اِ) گچ و لاک . (ناظم الاطباء).
-
دوس
لغتنامه دهخدا
دوس . (ریشه ٔ فعل ) ریشه ٔ مضارع دوسیدن به معنی چسبیدن . لصق و لزق . رجوع به دوسیدن شود.
-
دوس
لغتنامه دهخدا
دوس . (ع اِ) ج ِ دائس ؛ یعنی زنگ زدانیدگان . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به دائس شود.
-
دوس
لغتنامه دهخدا
دوس . [ دَ ] (ع اِمص ) خواری . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). خفیفیت . (ناظم الاطباء).
-
دوس
لغتنامه دهخدا
دوس . [ دَ / دَ وَ ] (اِ) آب آهن تاب ؛ یعنی آبی که در آن آهن تافته شده اندازند. (ناظم الاطباء). ماء الحدید. (یادداشت مؤلف ). دوص .
-
دوس
لغتنامه دهخدا
دوس . [دَ ] (ع مص ) بپا کوفتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مالیدن به زیرپا. (لغت محلی شوشتر). || نرم کردن گلی به پا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). پامال کردن . (غیاث ). به پای بخستن . (تاج المصادر بیهقی ). || گل اندودن . (منتهی...
-
دوس
فرهنگ فارسی معین
(دُ یا دَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) پامال کردن چیزی را. 2 - پست کردن . 3 - صیقل دادن (شمیشر و جز آن ). 4 - زدودن . 5 - (اِمص .) پستی ، خواری .
-
دوس
لهجه و گویش مازنی
davas بسته
-
دوس
لهجه و گویش مازنی
doos دوست
-
واژههای مشابه
-
دوس»
لغتنامه دهخدا
دوس». [ دَ س َ ] (ع اِ) شیربیشه . (منتهی الارب ). شیر که اسد باشد. (آنندراج ).
-
عباس دوس
لغتنامه دهخدا
عباس دوس . [ ع َب ْ باس ِ دَ ] (اِخ ) نام مردی که به لطائف الحیل مشهور بودچنانکه در جامع الحکایات قصه ٔ او مسطور است و دوس قبیله ای است از یمن و ابن عباس از همان قبیله بود. درلطائف الحیل است که عباس دَوس ْ نام گدائی که بسیار مکار و مضحک بود. (غیاث ال...
-
دوس آمر
لغتنامه دهخدا
دوس آمر. [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح گیاه شناسی ) تاجریزی . از تیره ٔ سولاناسه ، قسمت قابل مصرف آن ساق و ماده ٔ مؤثر آن سولانین است . (از کارآموزی داروسازی ص 186).
-
تناس دوس
لهجه و گویش مازنی
tenaas davas برآمدگی خارجی که روی پوست قرار گیرد
-
دار دوس
لهجه و گویش مازنی
daar doos ۱غذا خوردن یا انسان از روی بی میلی ۲به درخت بسته شده و کنایه ...