دیرباورلغتنامه دهخدادیرباور. [ وَ ] (ص مرکب ) بدباور. مقابل خوش باور، زودباور. شکاک . مرتاب . (یادداشت مؤلف ).
حفاظ ضربهگیرfall-over protective structures, FOPSواژههای مصوب فرهنگستانسازهای که از راننده در برابر سقوط اشیایی مانند درخت و تنه و سنگ محافظت میکند
ضربهگیر 1crash cushionواژههای مصوب فرهنگستانمانعی که در برابر اشیای صلب نصب میشود تا شدت برخورد وسایل نقلیه به آن اشیا را کاهش دهد
ضربهگیر 3tamponواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای در دو سر واگن یا لوکوموتیو که با مستهلک کردن انرژی ضربهای قطار، در هنگام حرکت یا عملیات تنظیم، از صدمه دیدن واگنها و لوکوموتیوها جلوگیری کند
سادهدلفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیشیلهپیله، خوشباور، زودباور، سادهلوح ≠ تودار، دیرباور ۲. روراست، صادق، بیتزویر
بدباورلغتنامه دهخدابدباور. [ ب َ وَ ] (ص مرکب ) دیرباور. سی ِّءالظن . مقابل خوش باور و زودباور. (یادداشت مؤلف ).
خوشباورفرهنگ مترادف و متضاد۱. خوشپندار، خوشخیال، خوشگمان ۲. دهنبین، زودباور، ساده، سادهدل، سادهلوح، صافوساده ≠ بدباور، دیرباور
مرتابلغتنامه دهخدامرتاب . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ری ب ») گمان مند. (مهذب الاسماء). مریب . آنکه به شک باشد. شاک . دیرباور. (یادداشت مرحوم دهخدا).