دیسامواژهنامه آزادنام رودخانه ای که از روستای کیسم وروستاهای مجاور میگذرد ودر شمال غرب کیسم به سفید رود می پیوندد.
دساملغتنامه دهخدادسام . [ دِ ] (ع اِ) سرپوش شیشه و مانند آن . (منتهی الارب ). «سداد» و آنچه در بطری و مانند آن را بوسیله ٔ آن بندند. (ازاقرب الموارد). سر شیشه و جز آن . || آنچه بدان گوش و جراحت را استوار بندند. (منتهی الارب ).
دسام ویوسانلغتنامه دهخدادسام ویوسان . [ دِم ِ ی ُ ] (اِ مرکب ) دسام ویوسنس . در تشریح ، غشاء بسیار نازکی است که فاصله ٔ میان دنباله های مغز کوچکی فوقانی را ممتلی نموده و درآن دیده می شود. (از جواهرالتشریح میرزاعلی ص 776).
دسوملغتنامه دهخدادسوم . [ دُ ] (اِ) در تداول زبان فارسی ج ِ دسم عربی است به معنی چربشها. (ناظم الاطباء). چربیها.- لحوم و دسوم ؛ گوشتها و چربشها. (ناظم الاطباء).
دسملغتنامه دهخدادسم . [ دُ / دُ س ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أدسم . (ناظم الاطباء). || ج ِ دَسماء. (اقرب الموارد). رجوع به أدسم و دسماء شود.