ذویمنلغتنامه دهخداذویمن . [ ی َ م َ ] (ع اِ مرکب ) یمانی . یمنی : یوماً یمان اذا لاقیت ُ ذایَمَن و اِن لقیت ُ مَعدیاً فَعدنان . عمربن حطان .... اراد انه مع الیمانی یمانی ،و مع العدنانی عدنانی . (عقد الفرید ج <span class="hl" dir="lt
دومنلغتنامه دهخدادومن . [ م َ ] (ترکی ، اِ) دومان . طوفان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دومان و طوفان شود.
دومینلغتنامه دهخدادومین . [ دُ وُ ] (ص نسبی ، اِ) دویمین . (ناظم الاطباء). دومی . که در مرتبه ٔ دوم قرار دارد. (یادداشت مؤلف ) : چندانکه نگه می کنم ای رشک پری بار دومین ز اولین خوبتری . سعدی .و رجوع به دوم و دومی شود.
دویمینلغتنامه دهخدادویمین . [ دُ ی ُ ] (ص نسبی ، اِ) دویم . (ناظم الاطباء). رجوع به دومین و دویم و دوم شود.