ریل پایهتختflat bottomed rail, Vignoles rail / Vignol rail, tee rail, T-railواژههای مصوب فرهنگستانریل معمول در خطوط راهآهن که دارای تاج ریل و جان ریل و پایۀ ریل است
ریل سومthird rail, contact rail, current collector rail, conductor railواژههای مصوب فرهنگستانریلی اضافی به موازات ریلهای اصلی برای تأمین نیروی برق قطارهای برقی
ریل ممتدcontinuous welded rail, CWR, long welded rail, welded rail, ribbon railواژههای مصوب فرهنگستانریلی که از جوش دادن چند قطعه ریل استاندارد یا ریل کوتاه به دست میآید
ریل هادیguide rail, closure rail, lead railواژههای مصوب فرهنگستانقطعه ریلی که بین پاشنۀ سوزن و تکۀ مرکزی قرار میگیرد
پایۀ ریل سومthird rail stand, third rail bracket, third rail chairواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای در ریل سوم زیرتماس که عایق و ریل سوم را آویزان نگه میدارد
ریل حرکتrunning railواژههای مصوب فرهنگستاندو ریل خط آهن که با قرار گرفتن چرخهای قطار بر روی آنها امکان حرکت قطار فراهم میشود
سخطدیکشنری عربی به فارسینارضايتي , ناخشنودي , گله , شکايت , ناخشنود کردن , سرزنش , توبيخ , سرکوفت , طعنه , ريل خط اهن , خط اهن , نرده , نرده کشيدن , توبيخ کردن
قطارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت مترو، قطارزیرزمینی، تراموا، قطاربرقی، مونوریل، قطارشهری، قطار اکسپرس لکوموتیو، لوکوموتیو ریل، خط آهن، راهآهن رییس ایستگاه، لکوموتیوران، سوزنبان ایستگاه قطار سوت قطار کوپه، واگن، واگن بار، بالک، فله باگاژ، توشه
ریللغتنامه دهخداریل . (اِ) نوع جبلی افسنتین است و گویند نوعی از برنجاسف و قیصوم است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
ریللغتنامه دهخداریل . [ رَ ] (ع مص )ریال . (ناظم الاطباء). آب دهان ریختن کودک از دهن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ریال شود.
ریللغتنامه دهخداریل . [ رِ ] (انگلیسی ، اِ) تیرآهن . تیرهای آهنی که در راه آهن تعبیه کنند عبور قطار راه آهن را. (از یادداشت مؤلف ). هریک از تیرهای آهنی که در مسیر راه آهن روی زمین کار گذارند تا واگون از روی آن حرکت کند. (فرهنگ فارسی معین ). تیرهای آهنی که در دو رسته به فاصله ٔ <span class="
ریلrailواژههای مصوب فرهنگستانفولاد نوردشدهای که به شکل معین و بهصورت دو رشتۀ موازی بر روی ریلبندها نصب شود
خریللغتنامه دهخداخریل . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حسن آباد بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 9500 گزی باختری کلیبر و 20 هزارگزی شوسه ٔ اهر کلیبر. کوهستانی و معتدل و آب آن از چشمه و محصول غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری
ریللغتنامه دهخداریل . (اِ) نوع جبلی افسنتین است و گویند نوعی از برنجاسف و قیصوم است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
ریللغتنامه دهخداریل . [ رَ ] (ع مص )ریال . (ناظم الاطباء). آب دهان ریختن کودک از دهن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ریال شود.
ریللغتنامه دهخداریل . [ رِ ] (انگلیسی ، اِ) تیرآهن . تیرهای آهنی که در راه آهن تعبیه کنند عبور قطار راه آهن را. (از یادداشت مؤلف ). هریک از تیرهای آهنی که در مسیر راه آهن روی زمین کار گذارند تا واگون از روی آن حرکت کند. (فرهنگ فارسی معین ). تیرهای آهنی که در دو رسته به فاصله ٔ <span class="
شهریللغتنامه دهخداشهریل . [ ش َ ] (اِخ )لقب یزدجردبن شهریار. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شهریک شود. یزدجرد شهریل بگریخت و به مرو شد و عبداﷲبن عامر، مجاشعبن مسعود السلمی را پس یزدجرد بفرستاد. (تاریخ سیستان ص 80) .