زامریلغتنامه دهخدازامری . (اِخ ) از امراء قوم اسرائیل بوده و در 918 ق . م . زمام امور آن قوم را بدست داشته است . خانه ٔ وی از طرف مخالفینش محاصره و سوخته شد و او خود نیز طعمه ٔ حریق گردید. (از قاموس الاعلام ترکی ).
زامرةلغتنامه دهخدازامرة. [ م ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث زامر. نوازنده ٔ نی . (اقرب الموارد). و رجوع به زامر و زمر شود.
زومرلغتنامه دهخدازومر. [ زَ م َ ] (ع ص ) کودک نیکوروی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
جامهرلغتنامه دهخداجامهر. [ م ُ ] (اِ مرکب ) آنچه مهر در آن نهند و آن کیسه ٔ کوچک مانندی است که ازترمه یا دیگر پارچه دوزند. || قاب مهر.