زیرچشمیلغتنامه دهخدازیرچشمی . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) با پلکی افکنده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از زیر چشم و با نگاهی دزدیده : آنکه ناوک بر دل من زیرچشمی می زندقوت جان حافظش در خنده ٔ زیر لبست .حاف
رغنگلغتنامه دهخدارغنگ . [ رَ ن َ ] (ص ) کج بین و احول و آنکه یک طرف را می بیند. (ناظم الاطباء). || (اِ)زیرچشمی نگریستن . زیر چشمی . (از شعوری ج 2 ورق 9).
زیرچشمیلغتنامه دهخدازیرچشمی . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) با پلکی افکنده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از زیر چشم و با نگاهی دزدیده : آنکه ناوک بر دل من زیرچشمی می زندقوت جان حافظش در خنده ٔ زیر لبست .حاف
زیرچشمیلغتنامه دهخدازیرچشمی . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) با پلکی افکنده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از زیر چشم و با نگاهی دزدیده : آنکه ناوک بر دل من زیرچشمی می زندقوت جان حافظش در خنده ٔ زیر لبست .حاف