زیزفونلغتنامه دهخدازیزفون . [ زَ زَ ] (ع ص ) (از «زف ن ») شتر ماده ٔ شتاب رو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
زیزفونلغتنامه دهخدازیزفون . [ زَ زَ / زی زُ ] (معرب ، اِ) معرب یونانی «زیزوفوس » . (از دزی ج 1 ص 619) (از فرهنگ فارسی معین ). در دمشق به نوعی غبیرا اطلاق شود که میوه نمیدهد. (از دزی ایضاً). نوع
زیزفونفرهنگ فارسی عمیددرختی زینتی، با برگهای منفرد و دندانهدار و نوکتیز و گلهای سفید خوشبو که مصرف دارویی دارد.
زیزفونفرهنگ فارسی معین(زُ) [ معر. ] (اِ.) گیاهی است از تیرة پنیرکیان ، برگ هایش منفرد کامل و دندانه دار و به شکل قلب در قاعده قرار دارند ولی برگ های انتهای ساقه نوک تیزند و گل هایش به رنگ سفید است . ضح . همین کلمه است که به صورت «زیرفون » تحریف شده .
کفلغتنامه دهخداکف . [ ک ُ ] (اِ) درخت زیزفون ، در اصطلاح زبان دیلمان و لاهیجان . (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 179). و رجوع به همین کتاب و زیزفون شود.
گاوکهللغتنامه دهخداگاوکهل . [ ک ُ هَِ ] (اِ) نام درختی است در رودسر و رامسر، که آن را در گرگان و مازندران نمدار و نرمدار گویند. زیزفون . (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 179).
کارلغتنامه دهخداکار. (اِخ ) الفونس ، ادیب فرانسوی متولد در پاریس نویسنده ٔ انتقادی و مطایبه ای (1890 - 1808). مؤلف کتاب : «زیر درختان زیزفون » و رسالات ماهیانه ٔ «زنبورها» .
زیرفونلغتنامه دهخدازیرفون . (اِ) نوعی از درخت سنجد است و آنرا ثمر و میوه نمی باشد و بیشتر در دمشق [ یافت ] میشود. سرد و خشک است و در قابضات بکار برند. (برهان ) (آنندراج ). محرف زیزفون . (فرهنگ فارسی معین ). درختی بی بار و شبیه به درخت سنجد و یا درختی که به لاتینی تیلیا و به فرانسه تیلول گویند و