شربشلغتنامه دهخداشربش . [ ش َ ب َ ] (ع اِ) ریشه و پرزه ٔ جامه (لغت مولده است ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شیربازلغتنامه دهخداشیرباز. (ص مرکب ) از شیر بازکرده . (یادداشت مؤلف ) : مویم چو شیر گشت و شد از عمر شیربازکز یک گناه بازنگشتم به عمر سیر. سوزنی .- شیرباز کردن ؛ فطام . از شیر باز کردن . (یادداشت مؤلف ) : <br
سپربازلغتنامه دهخداسپرباز. [ س ِ پ َ ] (نف مرکب ) شجاع . دلیر. جنگجو : جوانی ببدرقه همراه ما شد سپرباز چرخ انداز. (گلستان ).