سازوارلغتنامه دهخداسازوار. (ص مرکب ) سازگار. (جهانگیری ) (برهان ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). سازگر. (مجموعه ٔ مترادفات ). سازنده . اهل سازش . موافق . مساعد : ای طبع سازوار چه کردم ترا چه بودبا من همی نسازی و، دائم همی ژکی . کسائی .
نمونهگیری سازوارadaptive samplingواژههای مصوب فرهنگستانطرح نمونهگیری که در آن گزینش واحدها در نمونه، به مقدار متغیرهای مشخصی بستگی دارد که در هنگام آمارگیری مشاهده میشوند
سازواریلغتنامه دهخداسازواری . (حامص مرکب ) عمل سازوار. سازوار بودن . سازگاری . (انجمن آرا) (آنندراج ). موافقت در کارها. (برهان ). الفت . (منتهی الارب ). سازوار آمدن . سازگار بودن . سازگارآمدن . سازنده بودن . سازش . ساختن . اتفاق . وفق . وفاق . موافقت . توافق . || موافقت در مزاج و طبع. (برهان ).
سازواریلغتنامه دهخداسازواری . (حامص مرکب ) عمل سازوار. سازوار بودن . سازگاری . (انجمن آرا) (آنندراج ). موافقت در کارها. (برهان ). الفت . (منتهی الارب ). سازوار آمدن . سازگار بودن . سازگارآمدن . سازنده بودن . سازش . ساختن . اتفاق . وفق . وفاق . موافقت . توافق . || موافقت در مزاج و طبع. (برهان ).
سازواریلغتنامه دهخداسازواری . (حامص مرکب ) عمل سازوار. سازوار بودن . سازگاری . (انجمن آرا) (آنندراج ). موافقت در کارها. (برهان ). الفت . (منتهی الارب ). سازوار آمدن . سازگار بودن . سازگارآمدن . سازنده بودن . سازش . ساختن . اتفاق . وفق . وفاق . موافقت . توافق . || موافقت در مزاج و طبع. (برهان ).
ناسازوارلغتنامه دهخداناسازوار. (ص مرکب ) مخالف . غیرموافق . آنکه سازش ندارد. (ناظم الاطباء). مخالف . (دهار). منافی . مانعةالجمع. متباین . مباین . || سرکش . آنچه مطیع و رام نباشد. (ناظم الاطباء). || بدخوی . بدسلوک . ناموافق : ناشزه ؛ زن ناسازوار با شوی . (منتهی الارب ). || غیرمتناسب . ناموزون . (د
نمونهگیری سازوارadaptive samplingواژههای مصوب فرهنگستانطرح نمونهگیری که در آن گزینش واحدها در نمونه، به مقدار متغیرهای مشخصی بستگی دارد که در هنگام آمارگیری مشاهده میشوند