سامغانلغتنامه دهخداسامغان . (اِخ ) دهی است از دهستان تخت جلگه بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 18هزارگزی باختر فدیشه . هوای آن معتدل ، و دارای 87 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و
سامغانلغتنامه دهخداسامغان . (اِخ ) دهی است از دهستان خسروشیر بخش جغتای شهرستان سبزوار. واقع در 20هزارگزی شمال جغتای . هوای آن معتدل ، و دارای 13 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، پنبه ، کنجد و شغل اهال
صامغانلغتنامه دهخداصامغان . [ م َ ] (اِخ ) کوره ای است در جبل در حدود طبرستان و نام آن به فارسی بمیان است . (معجم البلدان ). رجوع به الجماهر بیرونی ص 70 و تاریخ ابن اثیر ج 3 ص 19 و فهرست تاریخ
صامغانلغتنامه دهخداصامغان . [ م ِ ] (ع اِ) دو کرانه ٔدهان که ملتقای هر دو لب است . یا جای فراهم آمدن آب دهان در دو جانب لب . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
صمغانلغتنامه دهخداصمغان . [ ص َ ] (ع ص ) لقیت صمغان و کذا لقیت اباصِمغَه ؛ یعنی دیدم شخصی را که صمغ می آرد دهن و هر دو گوش و هر دو چشم و بینی او چنانکه صمغ می آرد درخت . (منتهی الارب ).
صمغانلغتنامه دهخداصمغان . [ ص ِ ] (ع اِ) دو کرانه ٔ دهان که ملتقای هر دو لب است یا جای فراهم آمدن آب دهن در دو جانب لب . (منتهی الارب ). هر دو سوی دهن . (مهذب الاسماء).
صماغانلغتنامه دهخداصماغان . [ ص ِ] (ع اِ) دو کرانه ٔ دهان که ملتقای هر دو لب است یاجای فراهم آمدن دهن در دو جانب لب . (منتهی الارب ).