لغتنامه دهخدا
شبرنگ . [ ش َ رَ ](ص مرکب ، اِ مرکب ) هرچه سیاه باشد. (فرهنگ نظام ). تیره و تاریک و مستور در ظلمات و سیاه و تیره گون . (ناظم الاطباء). همچون شب در سیاهی و تیرگی : سنگ زر شبرنگ لیکن صبح وار از راستی شاهد هر بچه کز خورشید در کان آمده . <p cla