سبکدستیلغتنامه دهخداسبکدستی . [ س َ ب ُ دَ ] (حامص مرکب )جلدی . چابکی در کارها که بدست کنند. (رشیدی ). شعوذه . (دهار) : و اسود از بنی مذحج بود و چیزها کردی شگفت که مردم را عجب آمدی از سبکدستی او و بزبان فصیح و گشاده و سخندان بود. (قصص الانبیاء ص <span class="hl" dir="ltr"
سبکدستلغتنامه دهخداسبکدست . [ س َ ب ُ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از شتاب و جلدی باشد در کارهایی که با دست کنند. (برهان ) (آنندراج ). چابک دست . اَحَذّ. (منتهی الارب ) : سبکدست رستم بسان پری نهان کرد در مرغ انگشتری . فردوسی .تو نکوتر کشی ای
براعةدیکشنری عربی به فارسیزبردستي , تردستي , سبکدستي , چابکي , چالا کي , شگرفي , مزيت , برتري , خوبي , تفوق , رجحان , فضيلت
سنگین پایلغتنامه دهخداسنگین پای . [ س َ ] (ص مرکب ) آنکه دست و پای وی از جای نتواند جنبد. (از آنندراج ) : خارخار شوق اگر صائب سبکدستی کندخاک سنگین پای را با باد هم تک میکند.صائب (از آنندراج ).
راهلغتنامه دهخداراه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). در پهلوی راس و راه و در ایرانی باستان : رثیه و در اوستا، رایثیه و در کردی ، ری و ری ّ و در سرخه ای ، ول