سرمشقلغتنامه دهخداسرمشق . [ س َ م َ ] (اِ مرکب ) قطعه ٔ نوشته ٔ خوش نویس که بعرف آن را تعلیم گویند. (غیاث ). قطعه ٔ نوشته ٔ خوشنویس که بعرف آن را تعلیم گویند و آن را در نظر داشته مشق کنند. (آنندراج ) : آیینه بود تخته ٔ مشق آن زمان که عقل سرمشق روشنایی باطن ز ما
سرمشقفرهنگ فارسی عمید۱. خطی که آموزگار و معلم خط بنویسد تا شاگرد از روی آن مشق کند.۲. (صفت) نمونه؛ الگو.
سرمشقدیکشنری فارسی به انگلیسیexample, exemplar, exemplary, exemplification, lead, model, mold, paragon, pattern, sample
سرمشقفرهنگ فارسی معین(سَ . مَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - خطی که استاد محض نمونه برای شاگردان نویسد تا از روی آن مشق کنند. 2 - نمونه ، الگو.
مانزونیلغتنامه دهخدامانزونی . [ زُ ] (اِخ ) نویسنده ٔ ایتالیائی که در سال 1785م . در میلان متولد شد و به سرودن اشعاری که الهام بخش افکار مذهبی و وطن پرستی بود پرداخت و براثر انتشار داستان تاریخی «نامزدها» شهرت بسزائی بدست آورد و این اثر برای «رمانتیسم » ایتالیا
داورآبادلغتنامه دهخداداورآباد. [ وَ ] (اِخ ) نام قدیم ده نمونه و سرمشقی . دهی از دهستان یاطری بخش گرمسیر شهرستان دماوند. واقع در 13000 گزی خاور گرمسار. سکنه 400 آب از حبله رود. محصول آن غلات ، بنشن و پنبه و انگور و انار و انجیر.
کرنیلغتنامه دهخداکرنی . [ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) پی یر. از شعرای نامی فرانسه است . در سال 1606 م . در شهر روئن متولد شد. پدرش خواست او به کار وکالت مشغول شود، اما وی طریق شاعری پیش گرفت و با انتشار آثاری چون ملیت و بیوه زن و کنیز و میدان سلطنتی و مده و سید به اوج ش
کارنامه ٔ اردشیر پاپکانلغتنامه دهخداکارنامه ٔ اردشیر پاپکان . [ م َ / م ِی ِ اَ دَ رِ پ َ ] (اِخ ) کارنامه ٔ ارتخشیر پاپکان . کارنامه ٔ اردشیر. نام رساله ٔ معروفی است به پهلوی و آن سرگذشت اردشیر بابکان است . (برهان قاطع چ معین ، حاشیه ٔ لغت کارنامه ). مرحوم صادق هدایت در مقدمه