ترشیدگی بینشانflat sour spoilage, flat sour, F.S.S.واژههای مصوب فرهنگستاننوعی فساد در مواد کنسروی که براثر فعالیت باکتریها ایجاد میشود، ولی گاز تولید نمیشود و درنتیجه دو سر قوطی صاف و بدون بادکردگی است
آلار،آلاگویش تهرانیشیطنت و خرابکاری ،شر به پا کردن/هوشیار کردن.:آلار ساختن،()درست کردن،()به پا کردن.آلا دادن=هشدار دادن
شرلغتنامه دهخداشر. [ ش َرر ] (ع اِ) نقیض خیر. اسمی است جامع رذایل و خطاها. ج ، شرور. بدی و فساد و ظلم . (از اقرب الموارد). بدی . مقابل خیر. (از منتهی الارب ). || بدی . زیان . ضرر. گزند. مضرت . فساد. تباهی : و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة و الینا ترجعون . (قرآن <span cla
شرلغتنامه دهخداشر. [ ش َ ] (اِ) نامی است که در نور و مازندران به شمشاد دهند. (از درختان جنگلی ایران ص 193).
شرلغتنامه دهخداشر. [ ش ِ ] (اِ) نامی است از جمله ٔ نامهای آفتاب عالمتاب . (برهان ) (آنندراج ). اما ظاهراً مصحف «مثر» (= مهر) است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
شرلغتنامه دهخداشر. [ ش ُ ] (اِ صوت ) آواز ریختن آب از بلندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرشرشود. || آب جاری . کر یا شر. کر و شر. در تداول عوام آب کر و آب جاری که شرعاً مطهرند و بی تغییر بو و طعم و رائحه نجس نشوند. (یادداشت مؤلف ).
ربیعبن بشرلغتنامه دهخداربیعبن بشر. [ رَ ع ِ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی گوید: عمر و جابر و انس را دریافت و در عهد ابودوانق نماند. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 247 شود.
دوشرلغتنامه دهخدادوشر. [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. 269 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تاریخ البشرلغتنامه دهخداتاریخ البشر. [ خُل ْ ب َ ش َ ] (ع اِ مرکب ) انسان شناسی . تاریخ طبیعی انسان .
تاشرلغتنامه دهخداتاشر. [ ش ِ ] (اِخ ) خانه ای بسیار قدیمی در «اورلئانه » که در تملک امپراتریس ژوزفین درآمده بود.