لغتنامه دهخدا
طرخان .[ طَ ] (معرب ، اِ) ترخان . اسم است مر رئیس شریف را.(منتهی الارب ). شریف . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). رئیس شریف در قوم خویش . و آن لغت خراسانی است . (تاج العروس از ملا علی قاری ). سرکرده و مرد بزرگوار و این لفظخراسانی است و جمع آن طراخنه . (شرح قاموس قزوینی ). || آنکه پا