عرازلغتنامه دهخداعراز. [ ع ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ عارز. (از اقرب الموارد). غیبت کنندگان . (منتهی الارب ). غیبت کنندگان از مردم . (ناظم الاطباء).
عرازلغتنامه دهخداعراز. [ ع ِ ] (ع مص ) معارزة. با همدیگر ستیهیدن . || دور دور یک جانب بودن . || خلاف کردن و با هم خشم گرفتن . || گرفته و ترنجیده گردیدن . (ناظم الاطباء).
پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
سیاریoutreachواژههای مصوب فرهنگستانارائۀ خدمات که بهصورت خارج از مرکز در محلهای مورد نظر انجام میشود
بالارَسreach stackerواژههای مصوب فرهنگستانخودروِ بارکش با تجهیزاتی برای بلند کردن و روی هم چیدن و جابهجایی همزمان چند بارگُنج
پرتابههای دهانۀ برخوردیcrater raysواژههای مصوب فرهنگستانپرتابههایی که پراکنش آنها تا شعاع ده برابر قطر یک دهانۀ برخوردی تازه گستردگی دارد
عرازیللغتنامه دهخداعرازیل . [ ع َ ] (ع ص ) قوم عرازیل ، گروه متفق و هم مشرب در دزدی . (از اقرب الموارد).
عرازیللغتنامه دهخداعرازیل . [ ع َ ] (ع ص ) قوم عرازیل ، گروه متفق و هم مشرب در دزدی . (از اقرب الموارد).
استعرازلغتنامه دهخدااستعراز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دشوار شدن . دشوار گردیدن . || درشت شدن . سخت گردیدن . سخت گشتن . منقبض و ترنجیده گشتن . (منتهی الارب ).
اعرازلغتنامه دهخدااعراز. [ اِ ] (ع مص ) تباه گردانیدن .(منتهی الارب ). فاسد گردانیدن و تباه کردن . (ناظم الاطباء). تباه کردن . (یادداشت مؤلف ). فاسد ساختن : اَعرزتنی من کذا؛ ای اعوزتنی منه . (از اقرب الموارد).