عواءدیکشنری عربی به فارسیزوزه کشيدن , فرياد زدن , عزاداري کردن , واغ واغ کردن , لا ف زدن , باليدن , جيغ زدن , واغ واغ
عواءلغتنامه دهخداعواء. [ ع َوْ وا ] (ع ص ، اِ) سگ . (از اقرب الموارد). || سگ بابانگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سگی که بانگ و فریادبسیار کند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). || مقعد و کون و بن مردم . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). اِست . (اقرب الموارد). || ش
عواءلغتنامه دهخداعواء. [ ع ُ ] (ع اِ) عوا. بانگ گرگ و سگ و جز آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بانگ گرگ و سگ و شغال و روباه و آهو. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : طالع او به طوع دبران ادبار و غوای عوای خذلان منحوس شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class="hl" dir="ltr"
عواءلغتنامه دهخداعواء. [ ع ُ ] (ع مص ) دهن پیچیده بانگ کردن سگ ، یا آواز زشت دراز برآوردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). پیچاندن سگ خطم و پیش ِ بینی خود را و آواز دادن و یا آواز بلند دادن وی در حالی که صدای او صاف نباشد. (از اقرب الموارد). || خم دادن چیزی را. || به سی سالگی
پهلوگاه ویژۀ اتوبوسbus bayواژههای مصوب فرهنگستانانشعاب یا قسمت عریضشدهای از راه که به اتوبوسها امکان میدهد، بدون اینکه مزاحم جریان شدآمد شوند، برای سوار شدن یا پیاده کردن مسافر توقف کنند متـ . پهلوگاه
نمای برونبرشcut away shot, cut awayواژههای مصوب فرهنگستاننمایی که جزو رویداد اصلی فیلم نیست، ولی به آن ارتباط دارد و همزمان با آن ارائه میشود
دور ازaway fromواژههای مصوب فرهنگستاندر آییننامة کالای خطرناک، اصطلاحی برای بیان فاصلة استقرار کالاهای مربوط به زیرگروههای مختلف از یکدیگر که معمولاً حدود 3 متر است
بُنبهاfly-away costواژههای مصوب فرهنگستانارزش هواگَرد بدون احتساب قطعات یدکی و هزینههای آموزش و پشتیبانی
دعواءلغتنامه دهخدادعواء. [ دُ ع َ ] (ع اِ) ج ِ دَعی ّ است به معنی دعوت شدگان به طعام . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). رجوع به دعی شود.
شعواءلغتنامه دهخداشعواء. [ ش َع ْ ] (ع ص ، اِ) نام ماده شتر. (از ناظم الاطباء). شترماده است . (منتهی الارب ). || غارة شعواء؛ غارت متفرق و پریشان . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شجرة شعواء؛ درخت پراکنده شاخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پر
سعواءلغتنامه دهخداسعواء. [ س ِع ْ ] (ع ص ، اِ) زن پلیدزبان بیرون آینده از شوی بفدا. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
قعواءلغتنامه دهخداقعواء.[ ق َع ْ ] (ع ص ) مؤنث اقعی . زنی که سر بینی او بلندو بر استخوان چسبان باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || زن باریک ران . (منتهی الارب ). || زن باریک ساق . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
ارعواءلغتنامه دهخداارعواء. [ اِ ع ِ ] (ع مص ) بازایستادن . (زوزنی ). بازایستادن از بدی و نادانی . (منتهی الأرب ). کشیده شدن از جهل . || پشیمان شدن بر ترک چیزی . (منتهی الأرب ).