لواذلغتنامه دهخدالواذ. [ ل ِ ] (ع مص ) لیاذ.لوذ. ملاوذة. || همدیگر را پناه گرفتن . || با هم کشتی گرفتن . || فریب دادن . || خلاف کردن . لوذانیة. (منتهی الارب ).
لواطلغتنامه دهخدالواط. [ ل َوْ وا ] (ع ص ) لاطی . غلامباره . تازباز. شاهدباز. (مجموعه ٔ مترادفات ص 312).
لواثلغتنامه دهخدالواث . [ ل ِ ] (ع اِ) آرد که بر خوان زیر خمیر افشارند. آن آرد که بر نان پراکنند گاه پختن . (مهذب الاسماء).
لواذلغتنامه دهخدالواذ. [ ل ِ / ل ُ / ل َ ] (ع مص ) پناه گرفتن به چیزی و پوشیده شدن به وی . لیاذ. لوذ. (منتهی الارب ). در پس یکدیگر پنهان شدن . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). به یکدیگر پناه گرفتن . (منتخب اللغات ). ملاوذة. (ز
لوالغتنامه دهخدالوا. [ ل ِ ] (ع اِ) لِواء. رایت . عَلَم . درفش . رجوع به لواء شود : همانا که باشد مرا دستگیرخداوند تاج و لوا و سریر [ نبی ] . فردوسی .معتمد...عهد و منشور و لوا فرستاد [ یعقوب لیث را ] به ولایت بلخ و تخارستان و پارس
حلواتلغتنامه دهخداحلوات . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حلوة. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حلوة شود.
خلواتلغتنامه دهخداخلوات . [ خ َ ل َ ] (ع اِ) ج ِ خلوة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خلوت شود.
فلواتلغتنامه دهخدافلوات . [ ف َ ل َ ] (ع اِ) ج ِ فلاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بیابانها. (یادداشت مؤلف ) : سل المصانع رکباً تهیم فی الفلوات تو قدر آب چه دانی که در کنارفراتی ؟ سعدی .رجوع به فلاة شود.
غلواتلغتنامه دهخداغلوات . [ غ َ ل َ ] (ع اِ) ج ِ غَلوَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَلوَة شود.
اللواتلغتنامه دهخدااللوات . [ اَل ْ ل َ ت ِ ] (ع اِ موصول ) ج ِ اَلَّتی . رجوع به اقرب الموارد و التی شود.