متقحزلغتنامه دهخدامتقحز. [ م ُ ت َ ق َح ْ ح ِ ] (ع ص ) سخن درشت و زشت بر زبان راننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سخن راننده ٔ درشت و سخت و زشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقحز شود.
متقاعسلغتنامه دهخدامتقاعس . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) مرد درآمده پشت برآمده سینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برگشته و پشت داده . (ناظم الاطباء). || باز پس شونده از کاری و سپس ماننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقاعس شود.
متقیظلغتنامه دهخدامتقیظ. [ م ُ ت َ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آن که در تابستان اقامت کند در جایی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که میگذراند تابستان را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تقیظ شود.
متیقظلغتنامه دهخدامتیقظ. [ م ُ ت َ ی َق ْ ق ِ ] (ع ص ) بیدار و هوشیار و بیدار شونده از خواب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیدار و هوشیار و آگاه و خبردار. زیرک و خردمند و چالاک . (ناظم الاطباء) : ... و خردمند دوربین را مدهوش حیران و احمق غافل را زیرک
متقحزنلغتنامه دهخدامتقحزن . [ م ُ ت َق َ زِ ] (ع ص ) افتنده از بیتابی زد و کوب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به پشت افتاده و ساقط شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقحزن شود.
متقحزنلغتنامه دهخدامتقحزن . [ م ُ ت َق َ زِ ] (ع ص ) افتنده از بیتابی زد و کوب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به پشت افتاده و ساقط شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقحزن شود.