متمازحلغتنامه دهخدامتمازح . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) با هم لاغ کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مشغول به لاغ و مزاح با هم دیگر. (ناظم الاطباء). رجوع به تمازح شود.
متماجعلغتنامه دهخدامتماجع. [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) با هم بی باکی نماینده و فحش گوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). متماجن . گستاخ و بی ادب و بی شرم و فحاش به همدیگر. (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و رجوع به تماجع و تماجن شود.
متمازیلغتنامه دهخدامتمازی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) قعد عنی متمازیاً؛ یعنی از من روی گرداند و دور نشست . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).