خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرادبخش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرادبخش
/morādbaxš/
معنی
ویژگی کسی یا چیزی که مراد و آرزوی کسی را برآورده سازد: ◻︎ هزار جهد بکردم که یار من باشی / مرادبخش دل بیقرار من باشی (حافظ: ۹۱۲).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مرادده ≠ مرادطلب
۲. کامبخش، کامده ≠ کامطلب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرادبخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] morādbaxš ویژگی کسی یا چیزی که مراد و آرزوی کسی را برآورده سازد: ◻︎ هزار جهد بکردم که یار من باشی / مرادبخش دل بیقرار من باشی (حافظ: ۹۱۲).
-
مرادبخش
واژگان مترادف و متضاد
۱. مرادده ≠ مرادطلب ۲. کامبخش، کامده ≠ کامطلب
-
مرادبخش
لغتنامه دهخدا
مرادبخش . [ م ُ ب َ ] (اِخ ) از سلاطین مغول (بابری ) هند است و در 1068 هَ . ق . به حکمرانی گجرات هندوستان رسید. رجوع به سلسله های اسلامی ص 305 شود.
-
مرادبخش
لغتنامه دهخدا
مرادبخش . [ م ُ ب َ ] (نف مرکب ) به آرزورسان . که مراد وحاجت و تقاضای دیگران را برآورده سازد : مرادبخشا در تو گریزم از اخلاص کزین خراس خسیسان دهی خلاص مرا. خاقانی .هزار جهد بکردم که یار من باشی مرادبخش دل بی قرار من باشی .حافظ.
-
واژههای مشابه
-
خاک مرادبخش
لغتنامه دهخدا
خاک مرادبخش . [ ک ِ م ُ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خاک مراد. رجوع به خاک مراد در این لغت نامه شود : تسبیح و سبحه از گل میخانه می کنم خاک مراد بخش برآرد مراد من .نظیری نیشابوری (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
مرادبخشی
لغتنامه دهخدا
مرادبخشی . [ م ُ ب َ] (حامص مرکب ) عمل مرادبخش . رجوع به مرادبخش شود.
-
کامبخش
واژگان مترادف و متضاد
آرزوبخش، مرادبخش، مراددهنده
-
کام بخش
لغتنامه دهخدا
کام بخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) مرادبخش . (آنندراج ). عطاکننده ٔ تمتع و شادمانی از روی میل . (ناظم الاطباء).
-
اورنگ زیب
لغتنامه دهخدا
اورنگ زیب . [ اَ رَ ] (اِخ ) اورنگ زیب عالمگیر. عنوان و لقب شاهزاده محیی الدین محمد (15 ذی القعده ٔ 1027 - 28 ذی القعده ٔ 1118هَ. ق .) ششمین امپراتور (1068 - 1118) هند از سلسله ٔ تیموریان هند، سومین پسر شاه جهان امپراتور دهلی . مادرش ارجمندبانو نام د...
-
گروگر
لغتنامه دهخدا
گروگر. [گ َ گ َ ] (اِخ ) یکی از نامهای خدای تعالی است . (برهان ) (آنندراج ) : بغلطید پیش گروگر بخاک همی گفت کای دادفرمای پاک . اسدی .گر این کام بدهد گروگر تراز شاهی مرا نام و دیگر ترا. اسدی .فرزند تو امروز بود جاهل و عاصی فردات چه فریاد رسد پیش گروگر...
-
توقیعات
لغتنامه دهخدا
توقیعات . [ ت َ ] (اِخ ) ... کسری انوشیروان کتابی است شامل 173 «مرفوع و توقیع» یا پرسش و پاسخ که دستوران و موبدان در امور مهم کشوری و اجرای عدل بین مردم از خسرو انوشیروان به امر خود او سؤال کرده اند و او جواب داده است . طبق روایات ، تألیف این کتاب ...
-
بی قرار
لغتنامه دهخدا
بی قرار. [ ق َ ] (ص مرکب ) (از: بی + قرار) بی سکون . (آنندراج ). بی ثبات و تغییرپذیر و ناپایدار. (ناظم الاطباء). آنکه ثبات ندارد. متحرک : تا بی قرار گردون اندر مدار باشدواندر مدار گردون کس را قرار باشد. منوچهری .وین بلند و بی قرار وصعب دولاب کبودگرد ...