مرازادلغتنامه دهخدامرازاد. [ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان علمدار گرگر بخش جلفا شهرستان مرند، در 5هزارگزی شمال مرند و 17هزارگزی راه جلفا به تبریز، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل واقع و دارای 582 تن
مریزادلغتنامه دهخدامریزاد. [ م َ ] (فعل دعایی ) یعنی در لغزش مباد. (غیاث ) (آنندراج ). آفرین . زه : بنازم به دستی که انگورچیدمریزاد پائی که درهم فشرد.؟ (از یادداشت مرحوم دهخدا).
میرزادلغتنامه دهخدامیرزاد. (ن مف مرکب ) مخفف میرزاده . امیرزاده . (از یادداشت مؤلف ) : این ، چو روز بار لشکر پیش میر میرزادوان چوروز عرض پیلان پیش شاه شهریار. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 28).با دهش
مریزادفرهنگ فارسی عمیدبرای دعا و تحسین کار و هنر کسی به کار میرود؛ دستمریزاد: ◻︎ اگر بتگر چون او پیکر نگارد / مریزاد آن خجستهدست بتگر (دقیقی: ۱۰۰).