مرنلغتنامه دهخدامرن . [ م َ ] (ع اِ) چرم نرم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پوستین . (منتهی الارب ). فراء. (از اقرب الموارد). || جامه . (منتهی الارب ). کسوة. || نوعی از جامه . (از اقرب الموارد). || (مص ) گریختن از دشمن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نرم کردن پوست را. (از ا
مرنلغتنامه دهخدامرن . [ م َ رَ ] (ع اِ) دو چوب بسته در تنه ٔ درخت که باغبان بر آن خواب کند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عصب و پی داخل دو بازوی شتر. (از اقرب الموارد).
مرنلغتنامه دهخدامرن . [ م َ رِ ] (ع ص ) دارای مرونت و نرمش . (از اقرب الموارد). || (اِ) خوی . (منتهی الارب ). خلق ؛ هم علی مرن واحد؛ اخلاق آنان یکسان است . (از اقرب الموارد). || حال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): مازال ذلک مرنی ؛ حال من است . || عادت . (اقرب الموارد). || بانگ . (منتهی ا
مرنلغتنامه دهخدامرن . [ م ُ رِن ن ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ارنان . رجوع به ارنان شود. مرغ فریاد کننده . (ناظم الاطباء).
مرنلغتنامه دهخدامرن .[ م َ ] (ع مص ) چرب کردن سپل شتر را که سوده شده باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). روغن بر پای شتر زدن از سودگی . (تاج المصادر بیهقی ). || بر زمین زدن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خوی گر گردانیدن و عادت دادن کسی را بر کاری . (از اقرب الموارد) (
میرینلغتنامه دهخدامیرین . [ رَ ] (اِخ ) به صیغه ٔ تثنیه ٔ تازی کنایه است از امیرخسرو دهلوی و امیرحسن دهلوی . (از ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ).
مرینلغتنامه دهخدامرین . [ م َرْ رَ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، دوبار. (ناظم الاطباء). رجوع به مَرّ و مرة شود.
مرینلغتنامه دهخدامرین . [ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرمشک بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در 15هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است و ساکنین آن از طایفه ٔ سلیمانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="l
مرینلغتنامه دهخدامرین . [ م ُ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اًرانة. آنکه مواشی او هلاک شده باشند. ج ، مرینون . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به ارانة شود.
مرنابلغتنامه دهخدامرناب . [ م َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 18هزارگزی شمال شرقی تبریز و 4 هزارگزی راه شوسه ٔ اهربه تبریز. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و راه آن مالرو است . (از فره
مرنانلغتنامه دهخدامرنان . [ م َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ مرن . رجوع به مرن شود.- مرناالانف ؛ دو کناره ٔ بینی . (از اقرب الموارد).
مرنانلغتنامه دهخدامرنان . [ م ِ] (ع ص ) نعت از رَنّة و رنین . رجوع به رنین شود. || قوس مرنان ؛ کمان باآواز. (از اقرب الموارد). کمان بانگ آور. (دهار). || کمان . (منتهی الارب ). کمان بلند. (دهار). قوس . (اقرب الموارد). || مرنان الفؤاد، مردمان مرده دل . (دهار).
مرنبلغتنامه دهخدامرنب . [ م َ ن َ ] (ع ص ) کساء مرنب ؛ گلیم که رشته های آن مخلوط به پشم خرگوش باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).مؤرنب . و رجوع به مؤرنب شود. || (اِ) نوعی از موش بزرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرنبانیلغتنامه دهخدامرنبانی . [ م َ ن َ نی ی / م ُ ن َ نی ی ] (ع ص ) کساء مرنبانی ؛ گلیم خرگوش رنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرنابلغتنامه دهخدامرناب . [ م َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 18هزارگزی شمال شرقی تبریز و 4 هزارگزی راه شوسه ٔ اهربه تبریز. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و راه آن مالرو است . (از فره
مرنانلغتنامه دهخدامرنان . [ م َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ مرن . رجوع به مرن شود.- مرناالانف ؛ دو کناره ٔ بینی . (از اقرب الموارد).
مرنانلغتنامه دهخدامرنان . [ م ِ] (ع ص ) نعت از رَنّة و رنین . رجوع به رنین شود. || قوس مرنان ؛ کمان باآواز. (از اقرب الموارد). کمان بانگ آور. (دهار). || کمان . (منتهی الارب ). کمان بلند. (دهار). قوس . (اقرب الموارد). || مرنان الفؤاد، مردمان مرده دل . (دهار).
مرنبلغتنامه دهخدامرنب . [ م َ ن َ ] (ع ص ) کساء مرنب ؛ گلیم که رشته های آن مخلوط به پشم خرگوش باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).مؤرنب . و رجوع به مؤرنب شود. || (اِ) نوعی از موش بزرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرنبانیلغتنامه دهخدامرنبانی . [ م َ ن َ نی ی / م ُ ن َ نی ی ] (ع ص ) کساء مرنبانی ؛ گلیم خرگوش رنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
متمرنلغتنامه دهخدامتمرن . [ م ُ ت َم َرْ رِ ] (ع ص ) خوی گیرنده بر چیزی . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || صاحب فضل . (آنندراج ). || افزون و زیاده و فراوان . || برکنار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || مستعمل و معمول . (ناظم الاطباء).
ممرنلغتنامه دهخداممرن . [ م ُ م َرْ رَ ] (ع ص ) سخت روی . یقال : انه لممرن الوجه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
امرنلغتنامه دهخداامرن . [ ؟ ](اِخ ) قیصرزاده ٔ رومی بوده است در زمانی که گشتاسب به روم رفته بود. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن شود.
تمرنلغتنامه دهخداتمرن . [ ت َ م َرْ رُ ](ع مص ) افزون شدن و افزونی کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفضل . (اقرب الموارد). || برکنار بودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زیرکی کردن . (از اقرب الموارد). || نرم شدن . (غیاث اللغات ). نرم کردن . (آنندراج ). |
غير مرندیکشنری عربی به فارسیبدون قوه ارتجاعي , بدون کشش , ناجهنده , شق , سرکش , غير قابل انعطاف , تغيير نا پذير , سفت