مشاغبةلغتنامه دهخدامشاغبة. [ م ُ غ َ ب َ ] (ع مص ) همدیگر خصومت کردن و تباهی انگیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیط المحیط). با یکدیگر شغب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). با یکدیگر جنگ کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برانگیختن فتنه و شر و خصومت کردن . (ناظم الاطباء). || مقدم
خلط مبحث کردنلغتنامه دهخداخلط مبحث کردن . [ خ َ طِ م َ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کلامی را بقصد مشاغبه یا سفسطه با کلام دیگر همراه کردن و یکی را جای دیگری نشاندن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خلطلغتنامه دهخداخلط. [ خ َ ] (ع اِمص ) آمیزش . (یادداشت بخط مؤلف ) (ناظم الاطباء).- خلط شدن ؛ آمیختن . (ناظم الاطباء).- خلط کردن ؛ مخلوط کردن . درهم کردن . سرشتن . (ناظم الاطباء).- خلط مبحث ؛ مقصدی را بمق
مشاغبةلغتنامه دهخدامشاغبة. [ م ُ غ َ ب َ ] (ع مص ) همدیگر خصومت کردن و تباهی انگیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیط المحیط). با یکدیگر شغب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). با یکدیگر جنگ کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برانگیختن فتنه و شر و خصومت کردن . (ناظم الاطباء). || مقدم
درافتادنلغتنامه دهخدادرافتادن . [ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) حادث شدن . اتفاق افتادن . روی دادن : تا یک روز به هرات بودم ، مهمی بزرگ در شب درافتاد. (تاریخ بیهقی ). || افتادن . واقع شدن : اگر روزی درافتد در میانه ببینم تا چه پیش آرد زمانه . <p