منصوصلغتنامه دهخدامنصوص . [ م َ ] (ع ص ) به تحقیق رسانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). در نهایت تفحص تحقیق شده . (ناظم الاطباء). || آنچه از آیت صریح غیر محتاج به تأویل یا از حدیث صریح به ثبوت رسانیده شده باشد. (غیاث ) (آنندراج ). به ثبوت رسانیده شده . (ناظم الاطباء).- حکم من
منصوصفرهنگ فارسی معین(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - معین شده . 2 - به ثبوت رسانیده . 3 - آنچه از آیات قرآن و احادیث که صریح و آشکار باشد و محتاج به تأویل نبود.
منصوصواژهنامه آزادبدون تعیین - نامعین - آنچه که حکمی درباره آن وجود ندارد و با استنتاج از امور منصوص بدان اطلاق می شود
منسیوسلغتنامه دهخدامنسیوس . [ م َ ] (اِخ ) «منگ - تسه » یا «منگ - تسو» فیلسوف چینی که در نیمه ٔ اول قرن چهارم پیش از میلاد در تسه ئو ولایتی در شانتونگ متولد شد و در سال 314 ق .م درگذشت . او از پیروان تسه سه نواده ٔ کنفوسیوس و مروج و ادامه دهنده ٔ افکار او بوده
منشوشلغتنامه دهخدامنشوش . [ م َ ] (ع ص ) دهن منشوش ؛ روغن به خوشبوی پرورده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). روغن به خوشبوی آمیخته . (ناظم الاطباء).
قیاس منصوص العلهلغتنامه دهخداقیاس منصوص العله . [ س ِ م َ صُل ْ ع ِل ْل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) هرگاه قانونگزار در بیان قوانین موضوعه علت حکم را اظهار کند قاضی میتواند به استناد آن علت اظهار شده در موارد مشابه هم حکم مذکور را جاری سازد و این عمل ر
منشاصلغتنامه دهخدامنشاص . [ م ِ ] (ع ص ) زنی که شوی را از فراش منع کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). زنی که اطاعت شوهر نکند و او را از فراش خود منع کند. (ناظم الاطباء).
قیاس منصوص العلهلغتنامه دهخداقیاس منصوص العله . [ س ِ م َ صُل ْ ع ِل ْل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) هرگاه قانونگزار در بیان قوانین موضوعه علت حکم را اظهار کند قاضی میتواند به استناد آن علت اظهار شده در موارد مشابه هم حکم مذکور را جاری سازد و این عمل ر
قیاس قطعیلغتنامه دهخداقیاس قطعی . [ س ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) و آن قیاسی است که برای قیاس کننده عملاً قطع به نتیجه ٔ قیاس حاصل شود. اقسام قیاس قطعی عبارتند از: قیاس منصوص العله ، قیاس مستنبطالعله ٔ قطعی ، تنقیح مناط قطعی و قیاس اولویت قطعی . تقریباً عموم فقهاء اسلام به قیاسات
مفترضلغتنامه دهخدامفترض . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) فرموده ٔ خدای . (مهذب الاسماء) (السامی ). فریضه کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : پس نکو گفت آن رسول خوش جوازذره ای عقلت به از صوم و نماززآنکه عقلت جوهر این دو عرض این
طلقلغتنامه دهخداطلق . [ طِ ] (ع ص ) حلال . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). بی آمیغ. خالص . روا. گویند: هو لک طلقاً و اعطیته من طلق مالی ؛ یعنی خالص و جید. (منتهی الارب ).- طلق ِ حلال باردان ؛ مجموع بمعنی شراب ، طلق بمعنی خالص و حلال بمعنی بیرون آمد
قیاس اصولیلغتنامه دهخداقیاس اصولی . [ س ِ اُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح اصول و فقه ) قیاس فقهی . هرگاه موضوعی در قانون حکمش معلوم باشد (مثل اینکه صغر در قانون حکمش حجر است ) و علت آن حکم هم معلوم باشد میتوان در موضوعات دیگری که قانون حکمش را بیان نکرده (ولی علت مزبور در این موضوعات هم وجود د
مواهبلغتنامه دهخدامواهب . [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مَوهَبَة. (منتهی الارب ) (دهار) (اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). عطیه ها. ج ِ موهبت . (غیاث ) : منتظریم جواب این نامه را... تا به تازه گشتن اخبار سلامتی خان ... لباس شادی پوشیم و آن را از بزرگتر مواهب شمریم . (تاریخ بیهقی ).