لغتنامه دهخدا
میفختج . [ م َ ف ُ ت َ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب می پخته . (دهار) (یادداشت مؤلف ). می پخته . می پختج . اغلیقی . مثلث . سیکی . منصف . طلاء. (یادداشت مؤلف ). به پارسی پخته جوش خوانند و آن آب انگور جوشیده است که سه یکی بماند. (اختیارات بدیعی ). معرب از می پخته فارسی است و به عر