خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوازیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوازیدن
/navāzidan/
معنی
= نواختن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
fondle, stroke, wheedle
-
جستوجوی دقیق
-
نوازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) navāzidan = نواختن
-
نوازیدن
لغتنامه دهخدا
نوازیدن . [ ن َ دَ ] (مص ) نواختن . نوازش کردن . تفقد و مهربانی کردن : جهاندار او را به شیرین زبان نوازید و بنشاند اندرزمان . فردوسی .بدان کو به سال از شما کهتر است به مهر و نوازیدن اندرخور است . فردوسی .نوازیدن شهریار جهان از آن گونه شادی که رفت از ...
-
نوازیدن
فرهنگ فارسی معین
(نَ دَ) (مص م .) نواختن و به مراد رسانیدن .
-
نوازیدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
fondle, stroke, wheedle
-
واژههای مشابه
-
رود نوازیدن
لغتنامه دهخدا
رود نوازیدن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) رود نواختن . رود زدن . مطربی کردن . رجوع به رودنواز و رودنوازی شود : بینی آن رود نوازیدن با چندین کبربینی آن شعر سراییدن با چندین ناز.فرخی .
-
جستوجو در متن
-
نانوازیدن
لغتنامه دهخدا
نانوازیدن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) نانواختن . مقابل نوازیدن . رجوع به نوازیدن شود.
-
ننوازیدن
لغتنامه دهخدا
ننوازیدن . [ ن َ ن َ دَ / ن َن ْ دَ] (مص منفی ) مقابل نوازیدن . رجوع به نوازیدن شود.
-
نواختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) navāxtan ۱. نوازیدن؛ نوازش کردن.۲. ساز زدن.۳. [قدیمی] دلجویی کردن.۴. [قدیمی] بر زمین زدن چیزی.
-
نوازش
فرهنگ نامها
(تلفظ: navāzeš) (اسم مصدر از نوازیدن) ، از روی مهربانی دست بر سر و روی کسی کشیدن ؛ به آرامی و پیاپی لمس کردن ، مهربانی ، لطف ؛ (در قدیم) تسلی و دلجویی ، بخشش و عطا ، ترنم و تغنی؛ عمل نواختن آلات موسیقی .
-
رودنواز
لغتنامه دهخدا
رودنواز. [ ن َ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ رود. آنکه رود نوازد. رودساز. رودسرای . سازنده و نوازنده ٔ رود که نام سازی معروف بوده است . رودزن . مطرب : زیغبافان را با وشی بافان بنهندطبل زن را بنشانندبر رودنواز. ابوالعباس .او هوای دل من جسته ومن صحبت اومن نوا...
-
سرائیدن
لغتنامه دهخدا
سرائیدن . [ س َ دَ ] (مص ) نغمه . (غیاث ). نغمه کردن و سرود گفتن . (آنندراج ). ترنم . (مجمل اللغة) (دهار). تغنیة. (مجمل اللغة). تغنی . (مجمل اللغة) (المصادرزوزنی ). معروف است و در کلیسای قدیم قسمتی از عبادات الهیه محسوب بود و در تمام اوقات نماینده ٔ ...
-
خوشخوئی
لغتنامه دهخدا
خوشخوئی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) نیک سیرتی . نیکوطبیعتی . پاکیزه سرشتی . (ناظم الاطباء). حسن خلق . (یادداشت مؤلف ). بَلَه . (منتهی الارب ). نیک نهادی : از عطا دادن پیوسته و خوشخوئی اوادبای سفری گشته برِ او حضری . فرخی .گر بخوشخوئی از تو مثل...
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (صوت ) مأخوذ از ماده ٔ مضارع دیدن (مانند گویی و گوییا و دیگر قیدها و اصوات مأخوذ از فعل ) بمعنی چه بسیار خوب را فرهنگ شعوری در بی بی آورده و آن را صورتی از به به دانسته . چه نیکوست . طوبی . (یادداشت مؤلف ). نیکو. (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس )...