همانی چپleft identityواژههای مصوب فرهنگستانعضوی مانند e از یک مجموعه با عمل دوتایی 0 که به ازای هر عضو a از آن مجموعه e0a=a
آمین زیستزادbiogenic amineواژههای مصوب فرهنگستانآمینی که از واکنش برخی زیمایهها/ آنزیمهای میکربی با آمینواسیدها تولید میشود
مقدار اَبرcloud amountواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از آسمان که برطبق برآورد از یک نوع اَبر در تراز معینی یا از انواع اَبر در ترازهای گوناگون پوشیده میشود
همانیلغتنامه دهخداهمانی . [ هََ ] (ص نسبی ) منسوب به همان که ظاهراً قریه ای است در عراق . (سمعانی ).
همگانیلغتنامه دهخداهمگانی . [ هََ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) کلی . عمومی و متعلق به همه . (یادداشتهای مؤلف ).
همانیلغتنامه دهخداهمانی . [ هََ ] (ص نسبی ) منسوب به همان که ظاهراً قریه ای است در عراق . (سمعانی ).
همانیidentity 2واژههای مصوب فرهنگستاندر مجموعهای با یک عمل دوتایی، عنصری که ترکیب آن با هر عنصر مجموعه از چپ و راست برابر خود آن عنصر است متـ . عنصر همانی identity element
مهمانیلغتنامه دهخدامهمانی . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس ، واقع در 130هزارگزی جنوب میناب و هشت هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب با 360 تن سکنه . آب آن از چاه و راه آن مالرو است . (از فره
مهمانیلغتنامه دهخدامهمانی . [ م ِ ] (حامص ، اِ) میهمانی . سور. ضیافت (با فعل کردن و دادن و رفتن صرف شود). مَیَزد. مهمان کردن . دعوت . مأدبة. قری . (منتهی الارب ) : سپه را سوی زابلستان کشیدبه مهمانی پوردستان کشید. فردوسی .خود از بلخ
میهمانیلغتنامه دهخدامیهمانی . (حامص ) مهمانی . عمل میهمان کردن یا شدن . ضیافت کردن یا شدن : کسی کو کند میزبانی کسی رانباید که بگریزد از میهمانی . منوچهری .از خون من فرستی هر دم نواله ٔ هجریک ره به خوان وصلم ناکرده میهمانی . <p
همانیلغتنامه دهخداهمانی . [ هََ ] (ص نسبی ) منسوب به همان که ظاهراً قریه ای است در عراق . (سمعانی ).
بهمانیلغتنامه دهخدابهمانی . [ ب َ ](ضمیر مبهم ) کنایه از دو چیز یا دو شخص غیرمعین که آنرا پاستار و پیستار گویند. (آنندراج ) : به تخلص نتوان همسری من کردن چه اگر نام فلانی شده یا بهمانی .سنجر کاشی (از آنندراج ).