هدوءلغتنامه دهخداهدوء. [ هَُ ] (ع مص ) آرمیدن . (منتهی الارب ). آرمیدن حرکت و صوت و جز آن . (اقرب الموارد).
هدویلغتنامه دهخداهدوی . [ هََ دَ وی ی ] (اِخ ) یوسف بن محمدبن القسم الهدوی الحنفی ، مکنی به ابوالقاسم . در مکه از ابوالقاسم یوسف بن علی بن ابراهیم مؤدب حدیث شنید. و ابوالفتیان عمربن حسن الرواسی حافظ از وی استماع کرد. وی پس از سال 460 هَ . ق . درگذشت . (اللبا
هدویلغتنامه دهخداهدوی . [ هََ دَ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به هداءة. (منتهی الارب ). منسوب به هداء که ناحیتی است در مکه از سوی طائف . (سمعانی ).
ادوءلغتنامه دهخداادوء. [ اَ وَءْ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از داء. بدترین بیماری : قال احنف بن قیس : الا اخبرکم بادوءالداء، الخلق الردی ّ و اللسان البذی ّ. (ابن خلکان چ فرهادمیرزا ص 250 س دوم از آخر صفحه ).
حامل ادواة الجولفدیکشنری عربی به فارسیدانش اموز دانشکده افسري , پسر کهتر , پيشخدمت , پيشخدمتي کردن , پادوي کردن
استهلغتنامه دهخدااسته . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) شهری در خطه ٔ وندیک شمال ایتالیا، در ایالت پادو، در 23 هزارگزی جنوب غربی شهر پادوی ، و کارخانه های چینی سازی و ظروف سازی ، و کلیسای زیبا و یک کاخ باستانی دارد.