ترشیدگی بینشانflat sour spoilage, flat sour, F.S.S.واژههای مصوب فرهنگستاننوعی فساد در مواد کنسروی که براثر فعالیت باکتریها ایجاد میشود، ولی گاز تولید نمیشود و درنتیجه دو سر قوطی صاف و بدون بادکردگی است
حامل ادواة الجولفدیکشنری عربی به فارسیدانش اموز دانشکده افسري , پسر کهتر , پيشخدمت , پيشخدمتي کردن , پادوي کردن
caddiesدیکشنری انگلیسی به فارسیcaddies، توپ تنیس، لو لو، چای دان، دانش اموز دانشکده افسری، شبح، پسر کهتر، پیشخدمت
caddyدیکشنری انگلیسی به فارسیکاددی، توپ تنیس، لو لو، چای دان، دانش اموز دانشکده افسری، شبح، پسر کهتر، پیشخدمت
caddieدیکشنری انگلیسی به فارسیکاددی، توپ تنیس، لو لو، چای دان، دانش اموز دانشکده افسری، شبح، پسر کهتر، پیشخدمت
ژولیلغتنامه دهخداژولی . (اِخ ) نام دختر امپراطور تیتوس و ماریکا فورنیلا. متولد در حدود سال 65 م . وی زوجه ٔ فلاویوس سابینوس پسر کهتر وسپازیان بود.
پسرلغتنامه دهخداپسر. [ پ ُ / پ َ س َ ] (اِ) پور. پوره . (برهان قاطع). پُس . فرزند نرینه . ریکا. ابن . ولد. ریمن ؟. (برهان قاطع). واد؟. (برهان قاطع). ابنم . (منتهی الارب ) : پسر بُد مر او را یکی خوبروی هنرمند و همچون پدر نامجوی
درویش پسرلغتنامه دهخدادرویش پسر. [ دَرْ پ ِ س َ ] (اِ مرکب ) بچه ٔ درویش . درویش بچه : هرچند که درویش پسر نغز آیددر چشم توانگران همه چغز آید. ابوالفتح بستی .|| درویش نوجوان : درویش پسر این بشنید. (گلستان سعدی ).<
پورپسرلغتنامه دهخداپورپسر. [ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که خود را نادان و هیچ مدان وا نماید. و نیز نادان گرفتن پیشینه . (آنندراج ).
خوش پسرلغتنامه دهخداخوش پسر. [ خوَش ْ / خُش ْ پ ِ س َ ] (اِ مرکب ) پسر خوشگل . امرد. پسر زیباروی . ساده : و در موضع سقاة هر خوش پسری ظریف منظری ... کمر بر میان بسته ... (جهانگشای جوینی ).گروهی نشینند با خوش پسرکه ما پاکبازیم و
پسرلغتنامه دهخداپسر. [ پ ُ / پ َ س َ ] (اِ) پور. پوره . (برهان قاطع). پُس . فرزند نرینه . ریکا. ابن . ولد. ریمن ؟. (برهان قاطع). واد؟. (برهان قاطع). ابنم . (منتهی الارب ) : پسر بُد مر او را یکی خوبروی هنرمند و همچون پدر نامجوی
شاه پسرلغتنامه دهخداشاه پسر. [ پ ِ س َ ] (ص مرکب ) تعبیری تمجیدآمیز از پسری نیکوخصال و مؤدب به آداب و صفات پسندیده . پسر خوب .