خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ژند
/žand/
معنی
= ژِنده
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پاره، خرقه، کهنه
۲. آتشزنه، چخماق
دیکشنری
rag
-
جستوجوی دقیق
-
ژند
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاره، خرقه، کهنه ۲. آتشزنه، چخماق
-
ژند
لغتنامه دهخدا
ژند. [ ژَ ] (اِخ ) مخفف ژنده رزم : به شایسته کاری برون رفت ژندگوی دید برسان سرو بلند. فردوسی .ز فتراک زین برگشایم کمندبخواهم از ایرانیان کین ژند.فردوسی .
-
ژند
لغتنامه دهخدا
ژند. [ ژَ ] (ص ، اِ) پاره .کهنه . (برهان ). جامه ٔ مندرس . خرقه . (برهان ). ژنده . دلق . مطلق کهنه و پاره . رکو. فلرز. (فرهنگ رشیدی ).- ژندژند ؛ پاره پاره : از بهرمن نوند همی سوخت روزگاراکنون مرا بر آتش غم سوخت چون نوندهم خامه ٔ مآثر من کرده ریزریزهم...
-
ژند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] žand = ژِنده
-
ژند
فرهنگ فارسی معین
(ژَ) (اِ.) کهنه .
-
ژند
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) آتش زنه .
-
ژند
دیکشنری فارسی به انگلیسی
rag
-
واژههای مشابه
-
افسون ژند
لغتنامه دهخدا
افسون ژند. [ اَ ن ِ ژَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی افسون آتش پرستان . (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ).
-
ژند و است
لغتنامه دهخدا
ژند و است . [ژَ دُ اُ ] (اِخ ) زند و اُست . زند و استا. زند و اوستا. اوستا کتاب مقدس زرتشتیان و ژند یا زند شرح آن است . رجوع به هر یک از این دو کلمه شود : یکی ژند و است آر با برسمت بزمزم یکی پاسخی پرسمت . فردوسی .برآمد همی گرد مرد و بجست یکی موبدی دی...
-
ژند و استا
لغتنامه دهخدا
ژند و استا. [ ژَ دُ اُ ] (اِخ ) ژند و اُست . اوستا نام کتاب مقدس زرتشتیان و ژند یا زند شرح آن است . رجوع به هریک از این دو کلمه و «ژند و اُست » شود : به فرهنگیان ده مرا از نخست چو آموختم ژند و استا درست . فردوسی .بجائی که دانست آتشکده است دگر ژند و ا...
-
جستوجو در متن
-
هیب
لغتنامه دهخدا
هیب . (اِ) به لغت ژند و پاژند عاقبت کار را گویند. (برهان ) (آنندراج ).
-
کد
لغتنامه دهخدا
کد. [ ک َ ] (اِ) به لغت ژند و پاژند کَس باشد و عربان شخص گویند. (برهان ) .
-
اهلوب
لغتنامه دهخدا
اهلوب . [ اِ ل َ ] (اِ) بلغت ژند و پاژند بهشتی را گویند که در مقابل دوزخی است . اهلبوب . (هفت قلزم ). هزوارش و مصحف اهلنوب . و رجوع به اهلبوب شود.