کحوفلغتنامه دهخداکحوف . [ ک ُ ] (ع اِ) اعضاء. کَحف واحد آن است . (منتهی الارب ). اعضاء و هی القحوف . (از اقرب الموارد). رجوع به کحف شود.
کهوفلغتنامه دهخداکهوف . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کهف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به که-ف ش-ود.
قحوفلغتنامه دهخداقحوف . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قِحف . (منتهی الارب ). رجوع به قحف شود. || کفلیزها. (منتهی الارب ).
کحفلغتنامه دهخداکحف . [ ک َ ] (ع اِ) عضو. ج ، کُحوف . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به کحوف شود.