خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یمکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یمکن
/yomken/
معنی
امکان دارد؛ ممکن است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یمکن
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله، قید) [عربی: یمکنُ] [قدیمی] yomken امکان دارد؛ ممکن است.
-
یمکن
لغتنامه دهخدا
یمکن . [ ی ُ ک ِ ] (ع فعل ، ق ) در عربی فعل است به معنی «تواند بود» و «ممکن است »، ولی در فارسی در معنی قیدی به کار می رود، به معنی شاید، احتمالاً، ممکن است ، یحتمل ، ظاهراً، مگر، باشد که ، تواند بودن . (از یادداشت مؤلف ). صیغه ٔ مضارع معروف به معنی...
-
واژههای مشابه
-
اقل ما يمکن
دیکشنری عربی به فارسی
کمين
-
جستوجو در متن
-
کمین
دیکشنری فارسی به عربی
احبط , اقل ما يمکن , کمين
-
یحتمل
لغتنامه دهخدا
یحتمل . [ ی َ ت َ م ِ ] (ع فعل ، ق ) گمان میرود و احتمال می دهد و شاید. (از ناظم الاطباء).شاید. مگر. ممکن است . بوکه . یمکن . ظاهراً. همانا. تواند بود. تواند بودن . (یادداشت مؤلف ) : دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنی که یحتمل که اجابت بود دعایی را.سعدی ...
-
دواجه
لغتنامه دهخدا
دواجه . [ دَ ج َ / ج ِ ] (اِ) دواجک . دواج خرد. دواج کوچک . لحافچه : مختار دروقت بانگ کرد که دواجه و لباچه بیاورید که سرما می یابم و یمکن که تبم آمد و سر بنهاد و خود را بپوشانید وچنان نمود که رنجورم . (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).
-
باشد
لغتنامه دهخدا
باشد. [ ش َ ] (فعل دعایی ) و باشد که ... (از مصدر بودن ) یحتمل . یُمکِن . شاید. کاش . کاشکی . امید است . محتمل است . بُوَد. لَعَل َّ : آبی بروزنامه ٔ اعمال ما فشان باشد توان سترد حروف گناه از او. حافظ.بمعنی تمنی و ترجی است . (شعوری ج 1 ص 156). رجوع ب...
-
ظاهراً
لغتنامه دهخدا
ظاهراً.[ هَِ رَن ْ ] (ع ق ) بر حسب ظاهر. علی الظاهر. چنانکه به نظر می آید. مانا. همانا. پنداری . گوئی . گوئیا. گویا. محتمل است . دزندیس . (برهان قاطع). یحتمل . یمکن .باشد که . شاید. تواند بود. تواند بودن : ظاهراً آن شاخ اصل میوه است باطناً بهر ثمر شد...
-
چیذر
لغتنامه دهخدا
چیذر. [ ذَ ] (اِخ ) یکی از قرای شمیران است واقع در سمت غربی سلطنت آباد مابین رستم آباد و دزآشوب . آبش از سه رشته قنات است . میانه ٔ رستم آباد و چیذر نزدیک امام زاده علی اکبر بالای یک بلندی آثار خرابه ای است یمکن در قدیم قلعه بوده است . چیذر را امام ز...
-
انبیر
لغتنامه دهخدا
انبیر. [ اَم ْ ] (اِخ ) قصبه ٔ گوزگانانست و شهری نیکوست و آبادان و جای بازرگانانست وبارگه بلخ و با نعمت بسیار است و بر دامن کوه نهاده است و از وی پوستهای گوزگانی خیزد که بهمه ٔ جان [ ظ: جهان ] ببرند. (حدود العالم چ دانشگاه ص 97). بر وزن نخجیر، شهری ا...
-
تاج بلغاری
لغتنامه دهخدا
تاج بلغاری . [ ج ِ ب ُ ] (اِخ ) مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: وی یکی از اطبای معروف بودو درباره ٔ ادویه ٔ مفرده کتابی تألیف کرده است . مؤلف عیون الانباء فی طبقات الاطباء، درج 2 ص 219 ذیل ترجمه ٔ رشیدالدین بن صوری آرد:... و لرشیدالدین بن صوری من الک...
-
لعل
لغتنامه دهخدا
لعل . [ ل َ ع َل ْ ل َ / ل َ ع َل ل ] (ع ق ، اِ) مگر. (منتهی الارب ). شاید. تواند بود. باشد که . یحتمل .یمکن . بودکه . بوکه . امید. (منتخب اللغات ). ارجو. امید چیزی که وصول آن ممکن باشد. (آنندراج ) : لاتدری لعل اﷲ یحدث بعد ذلک اءَمراً. (قرآن 1/65).ار...
-
لباچه
لغتنامه دهخدا
لباچه . [ ل َ چ َ / چ ِ ] (اِ) بالاپوش و فرجی باشد. (برهان ). ظاهراً نوعی است از قبا. (غیاث ). صاحب آنندراج گوید: فرجی یعنی جامه ای که پیش آن دریده باشد و به معنی جبه و خرقه نیز استعمال میشود چنانکه مولوی گفته :صوفیی بدرید جبه از حَرَج وز دریدن پیشش ...