fussدیکشنری انگلیسی به فارسیسر و صدا، تلاش، هایهوی، اشوب، نزاع، نق نق زدن، هایهو کردن، ایراد گرفتن، اعتراض کردن، خردهگیری کردن
فیوزfuseواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای در مدارهای الکتریکی که در هنگام افزایش بیشازحد جریان، با قطع مدار، ایمنی آن را تأمین کند
fuzzدیکشنری انگلیسی به فارسیفاز، کرک، ریش تازه جوان، ریش ریش شدن، کرکی شدن، کرکی کردن، پرزدارکردن، گیج کردن
fussedدیکشنری انگلیسی به فارسیسفت و سخت، نق نق زدن، هایهو کردن، ایراد گرفتن، اعتراض کردن، خردهگیری کردن
fussedدیکشنری انگلیسی به فارسیسفت و سخت، نق نق زدن، هایهو کردن، ایراد گرفتن، اعتراض کردن، خردهگیری کردن