hazeدیکشنری انگلیسی به فارسیممنون، مه، ابهام، بخار، مه کم، روشن نبودن مه، سرزنش کردن، گرفته بودن، زدن، بستوه اوردن
houseدیکشنری انگلیسی به فارسیخانه، منزل، مسکن، جا، سرای، اهل خانه، جایگاه، خانقاه، اهل بیت، برج، محل سکنی، منزلگاه، نشیمن، منزل دادن، خانه نشین شدن، جا دادن، پناه دادن، منزل گرفتن